استاد محمد تقی هادی زاده

بلاگ بازنشر فعالیت های علمی تربیتی استاد محمد تقی هادی زاده

استاد محمد تقی هادی زاده

بلاگ بازنشر فعالیت های علمی تربیتی استاد محمد تقی هادی زاده

طبقه بندی موضوعی

۳۱ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

هدف چهام: مهارت نقد

 یکی از هدف‌هایی که در حلقه‌ها داریم، این است که به مهارت نقد برسیم. نباید اینگونه باشد که زمانی که مطلبی را به ما ارائه می‌دهند، سعی ما فقط این باشد که آن را درک کنیم. بلکه باید بعد از فهم آن، آن را نقد کنیم. البته همیشه در گام اول نباید به مطلب هجوم برد؛ چون این کار مانع فهم می‌شود. ابتدا باید سعی کنیم آن را بفهمیم. اما بعد که فهمیدیم، مهاجم باشیم.

 اهداف نقد:

 1-    ابهام‌های شما را می‌زداید، زوایای پنهان مطلب را آشکار می‌کند و به عمق فهمتان کمک می‌کند. این برای خود شما خیلی ارزشمند است.

 2-    نوعی خدمت به گوینده یا صاحب مطلب است که کمک می‌کند نواقص بحث او را دریابد و آنها را تکمیل کند.

 ما باید اولین قصدمان از نقد فهم خودمان باشد دومین قصدمان خدمت به عالمی باشد که دارد مطالبی را مطرح می‌کند.

  در روایات آمده که وقتی با عالمی برخورد می‌کنید، قصدتان تعنّت نباشد؛ نخواهید او را گیر بیاندازید و کوچک کنید. قصدتان آموختن باشد. بخواهید  دریابید. حتی نقد که می‌زنید به این انگیزه و با این نیت باشد که می‌خواهید دریابید. این نیت تأثیرات خودش را روی نحوه برخورد شما می‌گذارد. نیت یک مقدماتی دارد و یک مؤخراتی. یک زمینه‌ی معرفتی دارد که در انسان به وجود می‌آید. اگر آن زمینه‌ها بود نیت هم می‌آید و اگر نبود، نیت نیست.

 از من سؤال می‌کردند اگر در مشهد و یا همین جا، قصد ده روز کنیم، می‌توانیم نمازمان را تمام بخوانیم؟ می‌گفتم خُب شما چند روز اینجایید؟ می‌گفتند: پنج روز. می‌گفتم: شما که پنج روز اینجایید، چطور می‌خواهید قصد ده روز بکنید. می‌گفتند: اشکال که ندارد، قصد می‌کنیم. یعنی متوجه نمی‌شوند که قصد ده روز یعنی اینکه شما یک مراحلی در درونت گذشته است که اینجا باید ده روز بمانی. حالا بنا به ضرورتِ کاری یا به هر انگیزه‌ای.

  نیت و قصد فهم در نقد هم درست داستانش همین است. نمی‌شود هر کاری انجام دهیم و بعد مارک قصد فهم به آن بزنیم که ان شاء الله قربتا الی الله است. بنابراین نیتتان در نقد باید اولاً ‌فهم بهتر و دوم خدمت و کمک رسانی به عالم و گوینده‌ای باشد که دارد این حرف را می‌زند، که حرف او کامل شود و شما در تکمیل آن سهمی داشته باشید‌.

 مراحل نقد علمی یک اثر:

 گام اول: درک مناسب مطلب

   مطلبی را که در نیافته‌اید، نمی‌توانید نقد بزنید. پس گام اول برای نقدی که اثر گذار باشد و به صحت نزدیک باشد، این است که مطلب را خوب بفهمیم.

 برای این کار باید هر چیزی که به ذهن شما می‌آید به عنوان نقد اشکال، اول در ذهن خوب حلاجی‌اش کنید. تا به ذهن آمد، بیرون نریزیم. سبک و سنگین کنیم. خودمان به اشکال هجوم ببریم، ببینیم آیا می‌توانیم به گونه‌ای آن را پاسخ دهیم تا پخته شود.

 گام دوم: کشف مبانی بحث

  برای خراب کردن یک ساختمان بزرگ ابتدا باید پایه‌های آن را پیدا کنیم و آنها را خراب کنیم. برای نقد یک مطلب، ابتدا باید بدانیم مبانی آن چه چیزهایی هستند. بعد سؤالات و اشکالات خود را متوجه آنها بکنیم.

  گام سوم: توجه به ارتباط مطالب

  گاهی مطلبی به شما ارائه می‌شود که اگر بخواهید بفهمید درست است یا نه، باید ببینید که سر و ته بحث به هم می‌خورد؛ یا خیر. ارتباط و هماهنگی مطالب یا عدم آن از چیزهایی است که به وسیله آن می‌توان درستی یا نادرستی یک مطلب را فهمید.

 گام چهارم: بررسی لوازم

  یکی از جاهایی که مخدوش بودن  یک حرف کشف می‌شود، لوازم آن است. وقتی لوازم یک بحث را بررسی می‌کنید و می‌بینید آن لوازم صحیح نیستند، معلوم می‌شود که خود آن حرف نیز صحیح نیست. بنابراین وقتی حرفی مطرح می‌شود، باید دید چه لوازمی دارد و چه آثاری بر آن مترتب است.

  در مباحث اجتماعی، این مسأله به خوبی روشن می‌شود. یکی از آقایان پیشنهاد داده بود برای اینکه مشکل روابط دختر و پسر حل شود، ارتباط تلفنی را رایج کنیم. لوازم این نظریه را به راحتی می‌توان بررسی کرد و دید که چه اتفاقی می‌افتد. یا پیشنهاد کرده بودند که یک شبکه‌ تلویزیونی را به خانم‌ها اختصاص دهیم که آنها در آن راحت و آزاد باشند. این حرف را  شخصی که باتجربه است و عمری را گذرانده، مطرح کرده بود. با توجه به آثار این کار و  اینکه این شبکه تنها برای خانم‌ها قابل دسترسی نخواهد بود و آقایان نیز از آن استفاده خواهند کرد، به آسانی می‌توان نادرستی این نظریه را نشان داد.

 گام پنجم: بررسی گستره‌ی مدعا و ارزیابی صدق آن

  وقتی که ادعایی می‌شود، باید دید این ادعا دامنه‌اش تا کجاست. تا آنجایی که ادعا دارد، آیا تطبیق می‌کند و آیا صادق است، یا صادق نیست. در مباحث طلبگی وقتی می‌خواهند مطلبی را نقد کنند، دو نوع اشکال مطرح می‌شود. گاهی اِشکال حلّی است؛ و گاهی هم نقضی.

 مطلبی که در گام پنجم گفته شد، همان اشکال نقضی است؛ یعنی شما وقتی گستره‌ی بحث را نگاه می‌کنید، می‌بینید که ادعا یک یا چند مورد را در بر می‌گیرد، ولی در مورد یا موارد دیگری تطبیق پیدا نمی‌کند. این می‌شود نقض، که نشان‌دهنده نادرستی استدلال و ادعاست.

 گام ششم: ارزیابی کارایی و کارکرد

 یکی دیگر از معیارهایی که به وسیله آن می‌توان درستی یک ادعا را سنجید، کارکرد یا میزان کارایی آن نظریه است. باید دید نظری که بیان شده، در مقام عمل تا چه اندازه قابل استفاده است.

 البته امروزه برخی در فلسفه‌ی علم می‌گویند ما به صدق و کذب نظریه‌ها کار نداریم؛ بلکه به کارکرد آنها نگاه می‌کنیم. اگر در مقام عمل (اگرچه در نود در صد موارد و نه همه آنها) جوابگوی مشکلات ما باشد، آن نظر برای ما قابل قبول است.

 

هدف سوم: مهارت ارائه

یعنی این که ما بتوانیم آنچه را که خوانده‌ایم و جمع‌بندی کرده‌ایم، ارائه دهیم. اگر کسی به جمع‌بندی مطلب دست یافته باشد، ارائه مطلب برای او آسان‌تر است.

گام اول: کشف پل ارتباطی با مخاطب

مشکل کار از این جا شروع می‌شود که شما مخاطبی دارید و آنچه را که خودتان یافته‌اید، می‌خواهید به او منتقل کنید. لذا شرایط مخاطب را از دو جهت باید بشناسید:

1-     از جهت آشنایی او  با مطالبی که می‌خواهید ارائه‌ کنید

2-     از جهت مقدماتی که برای درک مطلبی که شما می‌خواهید ارائه کنید، در او وجود دارد.

 برای آموزش و یا انتقال مطالبی که شما یافته‌اید، گام اول این است که پل ارتباطی آنچه که مخاطب شما دارد با آنچه که ندارد و شما می‌خواهید به او القا کنید را  کشف بکنید. یک مثال ساده:

اگر شما بخواهید فرزند‌تان را با یک دستگاه آشنا کنید، چه کار می‌کنید؟ اولین کاری که می‌کنید فهمیدن این است که او چه چیزهایی را می‌شناسد؟ از آن چیزهایی که می‌شناسد کمک می‌گیرید تا او را منتقل کنید به این چیزی که نمی‌شناسد. آن پل ارتباطی که من می‌گویم، همین است، یعنی مخاطب شما یک اطلاعاتی دارد، شما باید آن اطلاعات را زمینه قرار دهید، حلقه‌ی رابط قرار دهید، تا او را از آن اطلاعات موجودی که دارد، منتقل کنید به اطلاعاتی که ندارد.

 هر جا این حلقه برقرار نمی‌شود مخاطب شما دچار دشواری فهم می‌شود. خودش باید بیاید و کاری بکند. یعنی ارائه دهنده و مدرس نقش خودش را خوب بازی نکرده است و حالا منِ شنونده باید بیایم به نحوی چیزهایی را که می‌دانم و برایم جا افتاده و فهمیده شده و ملموس است، به گونه‌ای کنار هم بچینم تا بتوانم مطلب جدید را هضم کنم و دریابم. پس مشکل ما در ارائه‌ی مطالب از اینجا شروع می‌شود.

راه کشف شرایط مخاطب:

 اگر یک استاد در دانشگاه است خوب دانشجوهایش را آرام آرام تجربه می‌‌کند و یا سابقه‌ی واحدهایی که گذراندند را می‌داند، و در نتیجه کارش راحت‌تر است، ولی در یک جمع عمومی که شما می‌خواهید صحبت کنید که افراد را نمی‌شناسید، این جا باید سعی بکنید که از آن حد مشترکی که در جامعه‌ی ما برای آن سنین خاص مخاطب وجود دارد استفاده کنید. از آن حداقل‌ها شروع کنید.

راهکارهای تسهیل انتقال مطلب

راهکارهایی که می‌شود انتقال مطلب را سهل‌تر کرد:

یک، ارائه‌ی‌ ساختار کلی و نقشه بحث

یعنی شِمای کلی چیزی را که می‌‌خواهید منتقل کنید، به شنونده بدهید. چون وقتی شُما این شِمای کلی را به شنونده نمی‌دهید، زمانی که یک جمله می‌گویید، ارتباطش را با بقیه بحث‌ها نمی‌‌داند. همچنان در ذهنش منتظر است یک چارچوبی درست کند، اجزا را به هم پیوند بدهد، مادامی که این انتظار در او هست، خوب مطالب را نمی‌تواند بفهمد.

خاطره‌ای را از سفر اولم به مکه بگویم. سفر اول به عنوان کارآموز می‌رفتم. در مسجد الحرام، روحانی کاروان ما بدون اینکه اصلاً ‌توضیحی دهد که کجا هستید و جریان چیست، اصلاً کعبه کجا است، حجر کجا است و ... بدون مقدمه گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و جمع را دنبال خودش راه انداخت و شروع به انجام مناسک کرد. من که یک طلبة فقه خوانده بودم و حداقل کتاب «مناسک حج» را به خاطر آزمون حج خوانده‌ بودم، متحیر مانده بودم که ما کجاییم و چه باید بکنیم؟!

 در آن فضا اول باید توضیح داده می‌شد که ما کجاییم. طوافی که از ما می‌خواهند، از کجا شروع می‌شود و به کجا ختم می‌شود. آن چیزهایی که به ما آموزش داده‌اند، چگونه اینجا تطبیق می‌شوند و... . دیدم من که طلبگی خوانده‌ام، مشکل دارم. چه رسد به آن بنده خدایی که این چیزها را نمی‌داند. باید سرعت بگیرد و دنبال روحانی بدود که عقب نیافتد؛ چون اگر عقب افتاد، هیچ نمی‌داند که چه کار باید بکند. این تجربه باعث شد که من هر وقت با کاروانی به حج می‌روم، اولین کاری که می‌کنم این باشد که وقتی به مسجد الحرام رسیدیم و مقدمات را گذراندیم، ابتدا مراحل بعدی را برای آنها توضیح دهم و موقعیت آنها را برایشان شرح دهم. در این صورت زائر می‌فهمد داستان چیست و گیج نمی‌شود.

کتاب مکاسب مرحوم شیخ انصاری که در حوزه مرسوم است، حالا بهتر شده است. آن موقعی که ما می‌خواندیم، صفحه‌های خیلی بلندی داشت که به آن رحلی می‌گویند؛ قطع رحلی با خطوط ریز و پشت سر هم که بدون اینکه متن پاراگراف‌بندی شود، از اول تا آخر سطر، نوشته شده بود.

 دو، یافتن بیان مناسب با مخاطب

گام بعدی این است که من دنبال بیان مناسب باشم این بیان مناسب کاملاً مرتبط با شرایط مخاطب است. البته یک سری مسائل مشترکات هم دارد.

گام اول: فراهم کردن زمینه‌ی فهم

1-    این زمینه‌ی فهم ممکن است با طرح سؤال باشد. می‌دانید که در آموزش یکی از چیزهایی که مهم است، ایجاد انگیزه است. یعنی مخاطبت را برانگیزی که گوش دهد و بخواهد دریابد. این ایجاد انگیزه گاهی با طرح سؤال ممکن می‌شود.

2-     گاه با طرح یک مشکل شروع می‌شود. یعنی شما مشکلی را مطرح می‌کنید که برای مخاطبتان ملموس است. بعد که ذهن درگیر شد شروع می‌کنید  به بیان مطلب.

3-    گاهی برای سهولت بخشیدن به فهم از مثال و حکایت و این چیزها استفاده می‌کنید.

4-    گاهی از مقدمات مفروضی که در بحث شماست، چون آن مقدمات داخل در عنوان موضوع بحث نیست، گفتگو نمی‌کنید. ولی مخاطب شما  آن مقدمات را ندارد. اینجا شما باید آن مقدمات را یادآور شوید و تذکر دهید و بعد بحثتان را شروع کنید.

گام دوم: استفاده از اطلاعات مخاطب

باید شروع از دانسته‌های او باشد.

گام سوم: ایجاد فرصت تعامل  

یعنی آموزش را به سمت آموزش فعال بردن؛  به عبارت دیگر این فرصت که مخاطب در بحث مشارکت کند، سؤال کند، نقد بزند را  ایجاد کنیم. گاهی هم مخاطبهایی هستند که آن قدر کم رو هستند که در یک جمع زبانشان باز نمی‌شود. این‌ها را باید به شکلی به کار گرفت؛ یعنی استاد باید با مهارتی آن‌هایی را  که حرف نمی‌زنند به میدان بیاورد، که تعامل برقرار شود.

هدف دوم: مهارت جمع‌بندی

 

اگر شما فقط نمی‌خواهید یک کتاب را مطالعه کنید و بگذرید. بلکه می‌خواهید یک نمای کلی و یک دریافت کلی از آن در ذهنتان باقی بماند و بعد از گذشت زمان کوتاهی مطالب آن را از دست ندهید، ناچارید که جمع بندی کنید.

اهمیت و ضرورت:

 اگر جمع بندی نداشته باشید:

  • ـ اولاً فهم منسجمی از مطلب نخواهید داشت.
  • ـ ثانیاً به تبع اینکه فهم منسجمی ندارید، ماندگاری بحث در ذهنتان کم می‌شود.

 ممکن است که در همان حافظه‌ی کوتاه‌مدتتان، نمایی از آن باشد و بعد در بلند مدت دیگر چیزی از آن باقی نماند. ما خیلی گرفتار این مسأله هستیم.

جمع‌بندی مطالب و نقل کردن و بیان کردن آن، کمک زیادی در این زمینه به ما می‌کند.

مسأله مهم  در مهارت جمع‌بندی،کشف ساختار بحث است. برای کشف ساختار بحث این گامها را باید برداریم:

گام اول: تفکیک موضوعات اصلی از توضیحات و حواشی

موضوعات اصلی از توضیحات و حواشی باید تفکیک شوند. برای جمع‌بندی یک کتاب چه  یک رمان باشد و چه یک کتابی علمی، باید به اسکلت و ساختار اصلی بحث برسید.  آن ساختار باید در ذهن شما محفوظ بماند. توضیحات و حواشی خیلی مهم نیستند؛ ضمن اینکه اگر چهارچوب بحث را داشته باشید، آن توضیحات و حواشی، تاحدودی محفوظ می‌مانند. اگر از یک محتوایی، ساختاری در ذهنتان باشد، زمانی که عنوان را می‌بینید، ذهنتان راحت‌تر می‌تواند به حواشی و توضیحاتی منتقل شود. و این کمکی است که مهارت جمع بندی به «حفظ» می‌کند.

 پس یک کار مهم این است که موضوعات اصلی را تفکیک کنیم؛ با این هدف که به ساختار و اسکلت بحث برسیم.

گام دوم : در هر پاراگرفی سعی کنیم موضوع اصلی را کشف کنیم.

گام سوم: ارتباط مطالب دیگری که در این پاراگراف آمده است را با موضوع اصلی استخراج کنیم.

 هر نویسنده‌ای اگر دقیق باشد، تفکیک پاراگراف‌هایش بر اساس محتواهای مستقلی است که به وسیله حلقه ربطی به پاراگراف بعد پیوند می‌خورند.  برخی نویسنده‌ها این دقت را ندارند. پس از هر کتابی  نمی‌شود این انتظار را داشت.

موضوع اصلی یک پاراگراف را تشخیص دهید. سپس مطالب مرتبط با موضوع اصلی را تفکیک کنید. وقتی که اصلی پیدا شد، فروعات هم تفکیک ‌شد، ارتباط ها را با هم کشف کردید، حالا می‌توانید یک پاراگراف را در یک عبارت کوتاه جمع‌بندی بکنید: که موضوع اصلی این است و فروعات ذیل آن اینها هستند.

 یک بخش از یک کتاب، ممکن است ده، بیست یا ... پاراگراف داشته باشد. اگر در خصوص هر پاراگراف این کار را انجام دادید، در این صورت شما در کنار هر پاراگراف، یک عنوان اصلی دارید و یکی دو نکته حاشیه‌ای که این، گام بعد را برای شما  که ارائه مطالب است، راحت می‌کند.

گام چهارم: کشف ارتباط بین پاراگراف ها

ارتباط برقرار کردن بین پارگراف‌ها  و یا به تعبیر دیگر کشف ارتباطی است که بین پاراگراف‌ها وجود دارد.

هدف اول: درک عمیق تر

اولین هدف پس از انگیزه سازی این می‌شود که ما درک عمیق تری از مطالبی که بر آن تأمل کرده‌ایم و یا کتابی که محور بوده است، پیدا بکنیم.

مهارت های لازم:

1-    مهارت درک تفاوت ها

2-    مهارت فهم اشاره ها

3-    مهارت کشف روابط بین مطالب

4-    مهارت تفکیک مدعا از دلیل

مراحل کار:

گام اول: دقت در تعابیر و تفاوت در تعابیر

ما عادت کرده‌ایم که بسیاری از متن‌ها و صحبتها را روزنامه‌ای مطالعه می‌‌کنیم و روزنامه‌ای می‌شنویم. دقت در تعابیر و بار متفاوت تعابیر مختلف را نداریم. آسیب های عدم دقت:

  • به فهم درست مطلب نمی‌رسیم.
  •  تفاوت مطلبی که در اینجا ارائه شده است با مطلبی که در جای دیگری ارائه شده است را در نمی‌یابیم.

 ذهن ما برای اینکه راه فهمش را کوتاه کند و به تعبیری در کار سهولت ایجاد کند، سعی می‌کند که از نشانه‌ها و علایمی که در متن است، به چیزهایی که از قبل می‌دانسته منتقل شود و بگوید که: «خُب این همان است.»

این یکی از شیوه‌های مطالعه‌ی سریع است؛ نه مطالعه متن‌های علمیِ دقیق که نیاز به دقت و  تأمل دارند. در متن علمی باید به کمترین تفاوت دقت کنید و تأمل داشته باشید. این سهولت عادت ما در تمام امور است. خصوصاً در کارهای فکریمان خیلی راحت یک دو تا کلمه که دیدیم به این دو تا کلمه منتقل می‌شویم. به یک مطلبی که قبلاً داشتیم و یا آموختیم می‌گوییم که خوب پس این همان است و از آن می‌گذریم.

 دقت در تعابیر و تفاوت آن‌ها خیلی مهم است، خصوصاً حالا در جایی که شما بناست یک متنی را ببینید و بعد بیایید این متن را برای دیگران بیان بکنید، اگر دقت در تعابیر نداشته باشید، به راحتی به شما اشکال می‌شود  که این که شما می‌گویی  اصلاً گوینده این حرف را نمی‌خواهد بزند.

گام دوم: توجه به اشاره ها

بعضی از متن‌ها اشاره‌هایی دارند که به این اشاره‌ها باید توجه کرد. البته دریافت مرجع اشاره‌ها به گستردگی اطلاعات افراد بر می‌گردد. اگر اطلاعات افراد خوب باشد اشاره‌ی بحث را می‌فهمند که به کجا برمی‌گردد اما اگر اطلاعات کم باشد مرجع اشاره را در نمی‌یابند. ولی حداقل علامت سؤال و ابهام را آنجا می‌گذارند که من اینجا نفهمیدم که به چه دارد اشاره می‌کند. و این کمک می‌کند که متن را بهتر بفهمیم.

 گام سوم: دقت در ارتباط مطالب

گاهی مطلبی خوانده می‌شود و به ارتباط‌ها توجه نمی شود. یک مطلبی را در پاراگراف اول و یا دو خط یک پاراگراف دیده‌ایم. در سه خط بعدی هم مطلب دیگری است. می‌خوانیم و می‌رویم. این هم یکی از مهارت‌هایی است که ما حتماً باید دنبالش باشیم که مطلب را که گرفتیم ارتباط‌ها را توجه بکنیم. حالا چه در یک پاراگراف و چه در چند پاراگراف،  ممکن است صدر و ذیل به هم مرتبط باشند. باید ارتباطشان را بفهمیم.  باز باید این دقت را کرد

گام چهارم: تفکیک مدعا از دلیل

هر کسی که متنی را می‌نویسد، ادعایی دارد که در آن متن قصد اثبات آن را دارد. گاهی نویسنده مطلوب و خواسته‌ خودش را مطرح می‌کند و دیگر برای اثبات آن دنبال دلیل نیست. بلکه سعی می‌کند با تعریف‌کردن و توضیح دادن آن را جا بیاندازد. متن علمی، خصوصیتش این است که اگر کسی ادعایی دارد، باید برایش دلیل را نیز بیاورد. شما برای اینکه بتوانید دلیل را خوب دریابید و زمینه‌ی نقادی و ارزیابیش را بعداً فراهم بکنید،  باید این گام را بردارید. مدعا را از دلیل تفکیک کنید. دوستان طلبه که با متن‌های حوزوی مواجه هستند، این را خیلی بیشتر حس می‌کنند. متنی شروع شده است مثلاً تقریر درس فلان آقا در فقه و یا در اصول و  یا حتی متن تفسیر فلان بزرگواری که تفسیر نوشته است. می‌بینید متن را گفته است و مدعا را مطرح کرده و توضیح داده است.  اما هرچه می‌گردید، دلیل را پیدا نمی‌کنید. باید همین نگاه را در متن‌های دیگر نیز داشت.

توضیح: مطلب زیر، متن سخنرانی استاد هادی زاده در اولین جلسه از سلسله جلسات مربوط به شرح کتاب «مسئولیت و سازندگی» نوشته استاد علی صفایی حائری است که در جمع تعدادی از طلاب و مربیان در شهر کرمان برگزار شده است. از آنجا که این جلسات به صورت مباحثه و گفتگو بین استاد هادی زاده و حاضرین برگزار شده است، ایشان در جلسه اول از ضرورت مباحثه و گفتگوی علمی و اهداف و روش‌های آن سخن گفته‌اند. اکنون مطالبی را که به عنوان مقدمه این کلاسها بیان کرده‌اند، تحت عنوان «اهداف و روش‌های مباحثه کتاب‌محور» در چند قسمت تقدیم می‌کنیم.

قسمت اول(نقش گفتگوی علمی در زنده دلی و شیوه گفتگوی مؤثر و مطلوب):

 عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ‏ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ تَذَاکُرُ الْعِلْمِ‏ بَیْنَ عِبَادِی مِمَّا تَحْیَا عَلَیْهِ الْقُلُوبُ الْمَیْتَةُ إِذَا هُمُ انْتَهَوْا فِیهِ إِلَى أَمْرِی.[1]

 امام صادق از رسول مکرم اسلام (ص) نقل می‌فرمایند گفتگو کردن علم، بین بندگان من، از چیزهایی است که برمبنای آن قلوب دچار مرگ شده حیات پیدا می‌کنند، البته به یک شرط، و آن شرط هم این است که، که آنچه تذاکر علم به آن منتهی می‌شود، و آن چه کسانی که در این مذاکره شرکت می‌کنند غایت و مقصدشان است امر خداوند باشد.

 دلمردگی آفتی است که در دنیا برای همه است. چه آنی که به معرفت، به ایمان و  به عمل و سلوک به سوی خدا رسیده است؛ چه آن که در ابتدای راه است؛ و چه آن که هنوز به این سمت نیامده است.

 این دل‌مردگی سهم کسی است که به سمت تذاکر نرود و  بهره‌ی کسی است که در حوزه‌ی گفتگوی از علم وارد نشود، پس این تذاکر، فایده و اثرش حیات است. حیات قلب‌هایی است که دچار مردگی شده‌اند.

 البته در انتهای روایت یک شرط مطرح می‌شود و آن این است که گفتگو و مذاکره و آنها که در این مذاکره شرکت می‌کنند، در نهایت به امر خدا منتهی شوند. یک برداشت سطحی در این جمله این است که شما بگویید که بحث باید به گونه‌ای باشد که در آخر برسیم به آنچه که خدا می‌خواهد. آن چیزی که مربوط به خدا است. آن چیزی که دستور خدا است.

اما داستان فراتر از این است. در تذاکر علم ممکن است آدم‌هایی شرکت کنند که تعصبشان، شخصیتشان، قومیتشان مانع و حجاب شود از این که به حقیقت تن بدهند.

 تذاکری به حیات می‌انجامد که در آن، افراد آمادگی این را داشته باشند که در بحث و گفتگو وقتی به حق رسیدند، تسلیم حق باشند. انتهای بحث و آن چیزی که همه در کنار آن از گفتگو دست برمی‌دارند، باید امر خدا باشد که همان حق است، این طور نباشد که با انگیزه‌های دیگری بیاییم. به خاطر این که این حرف، اندیشه‌ی من است، ابداع من است، ولیده‌ی من است بر آن اصرار داشته باشم و تعصب بورزم که نه حتماً همین است.  تعصب گاه مانع  از این می‌شود که ما حق را دریابیم و شدیدتر از آن، گاه مانع می‌شود که به حقی که دریافته‌ایم، تسلیم شویم. اگر این شرط را نداشته باشیم، قلبِ مرده، زندگی پیدا نمی‌کند.

 دلیل اینکه ابتدای بحث به این روایت اشاره کردم این بود که ضرورت بحث و گفتگو و جدا شدن از قالب متکلم وحده که منبری باشد و کسی بر فراز منبر سخن بگوید و دیگران در پایین بنشینند و گوش کنند، و یا استادی باشد و در جلسه‌ای سخن بگوید و دیگران مستمع باشند، روشن شود. البته این به معنای رها کردن کامل فضای آموزش نیست. تعلیم هم جایگاه خودش را دارد. اما  تعلیم اگر بخواهد بهره بدهد، اگر بخواهد بیشتر از پیش بهره بدهد، چاره‌ای نیست جز اینکه با تذاکر همراه شود.

  پس ضرورت تعریف این حلقه‌های مباحثه به این نکته برمی‌گردد که باید سعی کنیم آنچه را که مطرح می‌شود به مذاکره بگذاریم تا به فهم عمیق‌تری برسیم و به گوشه‌های پنهان و زوایای آن چیزی که دریافته‌ایم واقف شویم و اشراف پیدا کنیم.

 



[1] کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط - الإسلامیة)، 8جلد، دار الکتب الإسلامیة - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق. ج‏1 ؛ ص40

 

حجت‌ا‌لاسلام محمد تقی هادی‌زاده، استاد سطح عالی حوزه علمیه قم در گفت‌ و گو با خبرنگار خبرگزاری رسا، با اشاره به این که طلاب باید با توجه به آیه نفر در قرآن کریم برای کسب تفقه در دین حرکت کنند، گفت: هدف طلاب از این حرکت باید ارشاد و انذار مردم باشد.

وی افزود: طلاب باید به گونه‌ای درس بخوانند که بتوانند بعد از 10 تا 15 سال برای انذار مردم هجرت کنند و آنها را از بدی‌ها بیم داده، هدایت کرده و تأثیرگذار در عمل، رفتار و حرکت آنها باشند.

طلاب اهتمام به هجرت داشته باشند

استاد سطح عالی حوزه علمیه قم بیان داشت: هر کس به لحاظ توانایی که کسب کرده وظیفه دارد که به محل خود یا هر مکانی که به او نیاز است، برگردد و رسالت اصلی خود را انجام دهد.

وی ادامه داد: اما کسی که توانایی رسیدن به درجات بالای علمی را دارد، باید بماند و بیشتر به کار علمی برسد، البته این افراد هم باید هجرت انجام دهند هرچند کوتاه و به صورت مقطعی.

حجت‌الاسلام هادی‌زاده خاطرنشان کرد: افرادی که توانایی یا علاقه به انجام کارهای تحقیقاتی و پژوهشی ندارند باید هجرت کرده و به تبلیغ دین و ارشاد مردم بپردازند.

طلاب برکات وجودی خود را به هدر ندهند

وی با اشاره به این‌که طلاب به جای این که در قم بمانند باید به شهرها و روستاهای مختلف بروند و منشأ هدایت، ارشاد و خیر باشند، گفت: برخی روحانیان هستند که در قم مانده‌اند و برکت وجودی آنها بسیار کم است و به لحاظ نیاز ضرورت دارد که این افراد هجرت کنند و در حرکت دینی و اخلاقی جامعه تأثیرگذار باشند.

استاد سطح عالی حوزه علمیه قم ابراز داشت: در جامعه امروزی که از یک سو دشمنان با طراحی‌های متفاوت شبهات مختلفی را به جامعه تزریق می‌کنند و از سوی دیگر حضور افرادی که باید در میان مردم به عنوان دژ، سنگر و محافظ باشند ضعیف است یقینا هجوم شیطان بسیار قوی خواهد بود و مردم به ویژه جوانان جامعه بسیار آسیب خواهند دید و اینجا است که باید روحانیان بیشتر در عرصه حاضر شوند و نقش مهم خود را ایفا کنند.

بیشتر جوانان جامعه از دسترسی به روحانی رنج می‌برند

وی با بیان این که بیشتر جوانان جامعه از دسترسی به روحانی رنج می‌برند، افزود: این امر به دلیل این است که بیشتر روحانیانی که در شهرها و روستاها حضور پیدا می کنند و فقط فعالیت‌های خود را معطوف به جوانان مسجد و حسینیه می‌کنند و کمتر با جوانان غیر مسجدی ارتباط دارند که باید این مسأله برطرف شود و طلبه‌ای که به شهر یا روستا هجرت می‌کند با تمام جوانان ارتباط یکسان داشته باشد، چه مسجدی  باشند، چه غیرمسجدی.

حجت‌الاسلام هادی‌زاده گفت: طلاب باید «طبیب دوار بطبه» باشند و خودشان به سوی مردم به ویژه جوانان بروند و منتظر این نباشند که کسی به دنبال آنها بیاید چون این کار برکات بسیاری دارد و کوچکترین آن این است که جرقه‌ای را در دل یک جوان روشن می‌کنند و شبهه ای را از دل یک جوان پاک می کنند که همه این موارد برکت است.

یکی از مهم‌ترین برکات هجرت هدایت و ارشاد جوانان است

وی با اشاره به این که هجرت برکات بسیار زیادی را دارد، تصریح کرد: یکی از مهم‌ترین برکات هجرت هدایت و ارشاد جوانان است، این هدایت شعاعی را در جوان ایجاد می کند که این شعاع در محیط فردی و اجتماعی جوان بسیار تأثیرگذار است و سبب ایجاد آثار بسیاری در زندگی جوان می‌شود.

استاد سطح عالی حوزه علمیه قم اظهار داشت: سطح علمی و تبلیغی افراد به لحاظ محیط معین می‌شود یعنی اگر بنا است که طلبه‌ای به محیطی هجرت کند که کمترین یا پایین‌ترین سطح نیاز را دارد طبیعتا توانمندی حداقلی بهره‌مندی از احکام، معارف اسلامی و تاریخ اسلام مورد نیاز منطقه کفایت می‌کند.

طلاب توانایی برقرار کردن ارتباطات اجتماعی را فرا بگیرند

وی با بیان این که طلاب باید توانایی برقرار کردن ارتباطات اجتماعی را داشته باشند، افزود: نیاز علمی، اخلاقی، احکام، عقاید، تاریخ و اجتماعی مردم به این است که طلاب توانایی ارتباط برقرار کردن با دیگران، توانایی شناسایی و حل کردن مشکلات موجود در محیط‌ را داشته باشند و گرنه اگر طلبه توان برقراری ارتباط صحیح با مردم را نداشته باشد در هیچ زمینه‌ای موفق نخواهد بود.

حجت‌الاسلام هادی‌زاده گفت: هر مکانی که دارای برقراری ارتبا‌ط زیاد با جوانان «قشری که بیشتر در معرض هجوم دشمن و آسیب‌ها هستند»، باشد دارای اولویت است و روحانیان باید حضور خود را در این مکان‌ها ارتقا بخشند.

تبلیغ برای جوانان نسبت به دیگر سنین دارای اولویت است

وی با اشاره به این که نسل جوان در زمینه تبلیغ نسبت به همه سنین از اولویت برخوردار است، خاطرنشان کرد: اگر بتوانیم با روش درست، جوانان و نوجوانان را پوشش دهیم این امر سبب خواهد شد امروز و آینده آنها تضمین و از خطرات مصون بمانند.

استاد سطح عالی حوزه علمیه قم در پایان افزود: هجرت و حضور در شهرها و روستاها برای طلاب امری ضروری است و شرط موفقیت در ارشاد و تبلیغ جوانان در گرو بهره‌مندی طلاب از مطالبی با محتوای برگرفته از روش‌های دینی و دارای آثار مثبت است./
بسم الله الرحمن الرحیم


هر نظام آموزشی برای حفظ پویایی و بازدهی هر چه بیشتر خویش، باید انعطاف پذیر باشد و از تجربه ها و تحقیقاتی که در زمینه های مختلف انجام می پذیرد، هرچه بیشتر بهره گیرد. جمود بر یک روش و چشم بستن از نتائج این تحقیقات، جز عقب ماندن از کاروان شتابان تحوّل ها و از پاسخ گویی به نیازهایی که از هر سو سر برمی آورند، پیامدی نخواهد داشت. نظام آموزشی حوزه نیز برای حفظ نشاط و کارآمدی خود باید به تجربه ها و تحقیقاتی که در زمینه های آموزشی انجام گرفته است توجه کند و از آن بهره بگیرد.

از جمله نتایج این تحقیقات که به کار گرفتن آن در نظام آموزشی حوزه ضرورت دارد، توجه به تاریخ هر علم در آموزش و تدوین متون آموزشی و کمک آموزشی آن علم می باشد. به همین جهت امروزه روش آموزش تاریخی هر علم، به عنوان یکی از بهترین روش های آموزشی، شناخته شده است.

در این روش، تاریخ هر علم ـ که چگونگی پیدایش، گسترش و تکامل نظریه ها و همچنین دوره های شکوفایی و رکود وعوامل آن و ارتباط آن علم با حوزه های دیگر را بررسی می کند ـ مورد توجه قرار گرفته و جایگاه مناسب خود را می یابد.

بر همین اساس، در تمامی مراحل تحقیق و تدوین کتب آموزشی و کمک آموزشی علوم مختلف، به تاریخ هر علم توجه شده و کتاب های فراوانی درباره تاریخ علوم تألیف شده است، اما در حوزه های علمیه نه تنها در آموزش و تدوین متون آموزشی، تاریخ علم در نظر گرفته نشده است، بلکه اساسا تاریخ علوم به طور شایسته مورد بررسی قرار نگرفته؛ به گونه ای که بسختی می توان کتابی را به دست آورد که به بررسی تاریخ و سیر تحول یکی از علوم حوزوی پرداخته باشد. کارهای تاریخی انجام شده یا به تاریخ شخصیت های بزرگ و دانشمندان پرداخته و از تاریخ علم غافل مانده و یا به نگاهی کلی بسنده کرده است.

یکی از کاستی ها در متون و روش های آموزشی امروزین حوزه ها، عدم توجه به پرورش روحیه نقادی و نظریه پردازی است.

این تحقیق جهت برطرف کردن این کاستی و پاسخ به نیازهای موجود در مقاطع عالی فقه و اصول، به بررسی تاریخ علم اصول از زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم تا امروز می پردازد تا زمینه لازم جهت آموزش تاریخی این علم و تهیه متون مناسب با این روش فراهم آید.

تاریخی کردن آموزش در زمینه های مختلف نتائج و آثاری دارد که در ادامه به آنها اشاره می شود.

1. تعلیم و تعلم

یکی از کاستی ها در متون و روش های آموزشی امروزین حوزه ها، عدم توجه به پرورش روحیه نقادی و نظریه پردازی است. روش های آموزشی به گونه ای است که نه تنها مفاهمه و تعاملی بین اساتید و طلاب صورت نمی گیرد، بلکه تنها زمینه تعامل و تفاهم نیز که همان طرح اشکال می باشد با برخوردهای نامناسب رو به روست و در نتیجه، روحیه نقادی و نظریه پردازی در طلاب پرورش نمی یابد. در این روش سعی بر آن است که قطعی و تام وتمام بودن نظریه ای که طرح شده چنان به طلاب القاء شود که گویی آن نظریه، دوره ای طولانی از نقض یا ابرام را پشت سر نگذاشته و اولین و آخرین نظریه ای است که مطرح شده است.

متون آموزشی حوزه تنها به ارائه یافته ها و نظرات بزرگان هر علم می پردازد و به تاریخ و سیر تکوین این یافته ها توجهی نمی کند؛ در حالی که اگر هدف حوزه ها پرورش اندیشمند و نظریه پرداز باشد، این روش حتی اگر آخرین یافته ها را ارائه کند(2) کاملاً ناقص و نارساست و در نهایت افرادی تربیت می کند که تنها انبانی از اقوال و آراء دیگران خواهند بود و از خود ابداع و خلاقیّتی نخواهند داشت.

با توجه به نارسائی های این روش و با توجه به تجربه ها و بررسی های فراوانی که در زمینه های مختلف، درباره روش های آموزشی انجام شده است، امروزه یکی از مفیدترین روش های آموزشی هر علم را آموزش همراه با سیر تاریخی آن علم می دانند. در این روش هر بحث در بستر تاریخی آن پی گیری می شود و طلاب با نیازها و سئوالاتی که به طرح آن انجامیده است آشنا می شوند و در همین گام اول می آموزند که مسائل یک علم بر پایه نیازها و سئوال های عصری خاص پدید آمده اند که با تغییر آن نیازها و سئوال ها، می توانند دگرگون شوند. همین توجه باعث می شود که طلاب اسیر مسائل و قالب های موجود علم نباشند و با توجه به نیازهای عصر و زمان خویش به استنباط از ادله بپردازند و کامل و ابدی بودن اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله وسلم را به منصّه ظهور برسانند.

در ادامه همین نگاه تاریخی به مباحث، طلاب را با چگونگی طرح نظرات گوناگون و نقض و ابرام هایی که در برابر آنها شکل گرفته است، آشنا می کند و به آنها نشان می دهد که همه نظریه ها قابل نقد و خطاپذیرند و از این طریق، از همان ابتدا زمینه های حریّت و آزادی از هیمنه علم و عظمت دانشمندان(3) را در آنها پرورش می دهد.

به عنوان مثال، توجه به شکل گیری اصول عملیه که در ابتدا به عنوان دلیل عقلی قطعی بر حکم واقعی مطرح بوده و سپس به عنوان دلیل ظنّی بر حکم واقعی و در نهایت به عنوان وظیفه عملی و حکم ظاهری مطرح شده اند، به طلبه نشان می دهد که تقسیم حکم به واقعی و ظاهری وحی منزل نیست و قابل اندیشه و نقد و بررسی است و در نتیجه، طلبه اسیر بدیع بودن نظریه و یا عظمت صاحب نظریه نمی ماند. همچنین آموزش مطالب هر علم همراه با توجه به سیر تاریخی آن، نه تنها به تفهیم و درک مطالب کمک می رساند، بلکه زمینه درک عمیق مطالب و درک ارتباط بین آنها را فراهم می کند. به عنوان نمونه، طلبه با توجه به تاریخ اجماع، نظریه های حدس، تضمن و لطف را در باب اجماع درک می کند و علت طرح این نظریه ها را متوجه می شود و تأثیر اندیشه های اصول عامه را در اصول شیعی می شناسد و درمی یابد که اجماع بر پایه نیاز فقه شیعه مطرح نشده است، زیرا ادلّه و روایات و اصول کلی مأثور از ائمه علیهم السلام همه مسائل را فرامی گیرد و جایی برای اجماع باقی نمی گذارد. او درمی یابد که طرح اجماع نزد علمای شیعه نشأت گرفته از یک بحث تاریخی ـ کلامی است که موضع دفاعی فقهای ما در برابر اصول عامّه آن را به علم اصول کشانده است و سپس جهت هم آهنگ شدن آن با مبانی شیعه، نظریه های حدس و تضمن و لطف مطرح شده است.

امروزه یکی از مفیدترین روش های آموزشی هر علم را آموزش همراه با سیر تاریخی آن علم می دانند. در این روش هر بحث در بستر تاریخی آن پی گیری می شود.

همین درک عمیق و شناخت نظریه ها و نقدهای وارد بر آنها در طول تاریخ باعث می شود طلاب لغزشگاه ها و خلط های موجود بین مفاهیم و مقوله های مختلف را در مقام استدلال و یا در مقام تطبیق بشناسند و از آن برحذر بمانند.

بسیار روشن است که این گونه طرح کردن مباحث چه تأثیری در ایجاد انگیزه و شوق در طلاب دارد و چگونه می تواند طلاب را از خستگی ها و خمودی هایی که بویژه در دوره خارج گریبان گیر آنها می شود، نجات دهد.

همچنین با تاریخی شدن ذهنیت طلاب، آنها از مقطعی و سطحی نگریستن به احاطه عمقی می رسند و با مشاهده تاریخ تلاش های گذشتگان و درک تأثیر این تلاش ها در خلاقیت و نظریه پردازی از غرور و عُجب در امان می مانند.(4)

در نهایت، از خلال این بررسی تاریخی می توان به طرح موضوعاتی مناسب برای برانگیختن تفکر و اندیشه دست یافت. می توان مسأله را همراه با نظریه ای که در مقطعی از تاریخ مقبول بوده است، مطرح کرد و طلاب را به نقد آن نظریه و طرح نظریه ای جدید و مناسب با شرائط علمی و نیازهای روز، برانگیخت و سپس نقد و نظریه آنها را با نقد و نظریه های طرح شده در دوره های بعد از آن مقطع مقایسه کرد و نقاط ضعف و قوّت را به آنها نشان داد.

همچنین با شناخت کاستی ها و موضوعات و مسائل نیازمند تحقیق، می توان برای پایان نامه های مقاطع مختلف تحصیلی، موضوعاتی را ارائه داد و پایان نامه ها را از وضعیت نامطلوب فعلی ـ که گاه در جمع آوری مطالب درباره چند صفحه کفایه یا درباره موضوعات تکراری خلاصه می شوند ـ به سطح و شأن مناسب آن، که پرداختن به نیازهای واقعی علم اصول و موضوعات جدید و نیازمند تحقیق می باشد، ارتقاء داد و بدین ترتیب پایان نامه ها را به مجموعه ای از تحقیقات جدید و بدیع تبدیل کرد که در زمینه های مختلف قابل استفاده و ارائه باشند و در رفع نیازهای تحقیقاتی هر علم نقش خود را به خوبی ایفا کنند.

پس به طور خلاصه، نگاه تاریخی در حوزه تعلیم و تعلّم این نتائج را به دنبال خواهد داشت:

1. رهایی از قالب های موجود هر علم.

2. حریّت و آزادی از هیمنه علم و عظمت دانشمندان.

3. درک عمیق مطالب و ارتباط بین آنها.

4. شناخت لغزشگاه های استدلال و تطبیق.

5. ایجاد انگیزه در طلاب.

6. تاریخ شدن ذهنیت آنها.

7. رهایی از غرور و عُجب.

8. طرح موضوعاتی برای تفکّر و اندیشه.

9. ارائه موضوعاتی برای پایان نامه های مقاطع مختلف.

2. نقد و نظریه پردازی

نقد و نظریه پردازی از ضرورت های پویایی و حیات یک علم است و با رکود آن، علم و دانش، حیات و پویایی خود را از دست می دهد و در زمره حوادث تاریخ گذشته قرار می گیرد. از این رو، برای حفظ نشاط و پویایی هر علم باید نقد و نظریه پردازی در آن علم را پویا و پر توان نگاه داشت و آن چه را که همچون برای حفظ نشاط و پویایی هر علم باید نقد و نظریه پردازی در آن علم را پویا و پر توان نگاه داشت و آن چه را که همچون قطعی پنداشتن یافته های علمی مانع این نشاط و پویایی است، از میان برداشت. قطعی پنداشتن علم و یافته های هر علم را حرف آخر دانستن، محقق را از اندیشه مؤثر و خلاّق بازمی دارد و ذهنیت فراگیران را به بی حاصل بودن تحقیق در آن علم سوق می دهد.

قطعی پنداشتن یافته های علمی مانع این نشاط و پویایی است، از میان برداشت. قطعی پنداشتن علم و یافته های هر علم را حرف آخر دانستن، محقق را از اندیشه مؤثر و خلاّق بازمی دارد و ذهنیت فراگیران را به بی حاصل بودن تحقیق در آن علم سوق می دهد.

توجه به تاریخ هر علم، در درمان این آفت و رفع این توهم نقش مهمّی دارد. نگاه تاریخی به جریان علم، محقق را به شهودی می رساند که توهم قطعی بودن یافته های علم را از اندیشه او می زداید. از این منظر، محقق همچون کسی که بر بلندای قله ایستاده. حوادث را از بالا نظاره می کند.

جامعیت این نگاه، ذهنیت و اندیشه او را فراتر از یافته های علمی قرار می دهد و تحول ها و آمد و رفت نظریه ها را به او نشان می دهد. شهود این تحول ها، زمینه لازم جهت نقد یافته های علم و ابداع و نظریه پردازی را فراهم می آورد و شادابی و حیات علم را حفاظت می کند.

از همین منظر، محقق می تواند سیر پیدایش و تحول نظریه ها را مورد مطالعه قرار دهد و زمینه ها و عوامل مؤثر در شکل گیری و تحول آنها را بشناسد و با تحلیل آنها توشه هایی را برای نظریه پردازی به دست آورد؛ همچنان که با بررسی برخورد نظریه ها با یکدیگر و نقدهای وارد بر آنها می تواند لغزشگاه های استدلال و ابهام هایی را که باعث پیدایش نظریه های نادرست و یا دوام و استمرار آنها شده است، شناسایی کند و از آنها برحذر بماند. به عنوان مثال، درعلم فقه می توان به نظریه انفعال ماء البعر و زمینه های پیدایش و سیطره و در نهایت افول آن توجه کرد و تأثیر فقدان نگاه مجموعی به روایات و یا غفلت از یک نکته در روایات را مشاهده کرد؛ همچنان که در علم اصول می توان به استصحاب حال العقل و تحول آن اشاره کرد و تأثیر اصول عامه بر اصول شیعه و غفلت از روایات استصحاب را مشاهد کرد.

همچنین با مشاهده بستر تاریخی نظریه ها و ضرورت هایی که به طرح این نظریات انجامیده، محقق می تواند به نقد گزینش ها و تبویب ها روی آورد و در برابر تبویب هر علم و مسائلی که در آن علم مطرح شده، به نقادی بپردازد و در چگونگی تبویب و ضرورت طرح هر مسأله و شکل طرح آن نیز اندیشه کند و خود برگزیند. محقق با این توجه، از یک مانع عمده اندیشه و خلاقیت که همان دربند طرح و تبویب دانشمندان گذشته ماندن است، نجات می یابد.

نگاهی گذرا به تاریخ علم اصول نشان می دهد بیشتر ابداع ها و تحول ها در سایه تلاش بزرگانی که در قالب های موجود عصر خویش محصور نمانده اند، به وجود آمده است و غالبا در برابر حرکت این بزرگان، کسانی به مخالفت پرداخته و سعی در حفظ قالب های موجود داشته اند.(5)

3. شناخت آسیب ها و آفات علم

بررسی دوره های رکود در تاریخ هر علم و بررسی تأثیر و تأثر آن علم از حوزه های دیگر، راهی مناسب برای شناخت عوامل رکود یا خروج آن علم از بستر طبیعی خود می باشد. در تاریخ علم اصول، بررسی دو دوره رکود ـ یکی، دوره بعد از شیخ طوسی و دیگری، دوره اخباری گری ـ می تواند برای ما درس ها و عبرت هایی را به همراه داشته باشد. همان طور که بررسی دوره های شکوفایی این علم می تواند ما را به عوامل و زمینه های لازم جهت شکوفایی و رشد آن هدایت کند. به عنوان نمونه، با بررسی دوران رکود بعد از شیخ طوسی، تأثیر عظمت طوسی در این رکود بخوبی روشن می شود.

به عنوان مثال، توجه به شکل گیری اصول عملیه که در ابتدا به عنوان دلیل عقلی قطعی بر حکم واقعی مطرح بوده و سپس به عنوان دلیل ظنّی بر حکم واقعی و در نهایت، به عنوان وظیفه عملی و حکم ظاهری مطرح شده اند، به طلبه نشان می دهد که تقسیم حکم به واقعی و ظاهری وحی منزل نیست و قابل اندیشه و نقد و بررسی است.

عظمت شیخ طوسی چنان در شاگردان و علمای بعد از ایشان مؤثر افتاد که تا نزدیک به یک قرن، درس و بحث ها بر محور تألیفات و نظرات شیخ انجام می گرفت و هیچ نقد و اشکالی یا طرح و ابداعی در برابر نظریات شیخ تحقق نیافت. در همین ارتباط، تأمل و دقت در روش های آموزشی شیخ طوسی می تواند مفید باشد؛ زیرا چه بسا روش های آموزشی استاد یا عدم فرصت او در پرورش شاگردان توانا(6) باعث این رکود شده باشد.

همچنین با بررسی دوران اخباری گری، تأثیر تورم علم اصول و سطحی نگری برخی از علما در رکود این علم آشکار می شود.

تورم علم اصول و ورود مباحث فلسفی در آن این نگرانی را پیش آورده بود که آیات و روایات مورد غفلت قرار گیرد و باب رأی و اجتهاد در میان شیعه باز شود. به همین جهت، عَلَم مخالفت با اصول برافراشته شد. از دیگر سو، برخی با سطحی نگری، اصول را متعلق به اهل سنّت دانسته، آن را مردود شمردند و کنار گذاشتند.

والسلام



1. استاد دروس فقه و اصول حوزه.

2. علاوه بر آن که متون درسی حوزه با آخرین یافته ها بسیار فاصله دارد؛ به عنوان مثال کفایه به عنوان آخرین متن درسی دوره سطح با مباحث فعلی اصول یک قرن فاصله دارد.

3. ابن ادریس که سیطره بزرگان را به خوبی درک کرده است، در آخر سرائر می گوید: ... و نقسم باللّه تعالی علی من تأمله ( ای السرائر ) ان لا یقلدنا فی شی ء منه بل ینظر نظر المستفتح المبتدی مطرحا للاهواء المزینة الاسلاف و الانس بما لا یعرف الانسان غیره یحتاج الی علاج سدید و قد قال الخلیل بن احمد... الانسان لا یعرف خطاء معلمه حتی یجالس غیره فالعاقل یکون غرضه الوصول الی الحق من طریقه... و لا یکون عرضة نصرة الرجال فان الذین ینحون هذا النحو قد خسروا ما ربحه المقلد من الراحة و الدعة و لم یسلموا من هجنة التقلید و فقد الثقة بهم فهم لذلک اسوء حالاً من المصرح بالتقلید و بئست الحال حال من اهمل دینه و شغل معظم دهره فی نصرة غیره، لا فی طلب الحق و معرفته... ( سرائر / 3 / 652 ـ 651 ).

4. ابن ادریس پس از مذمت تقلید، در این رابطه می گوید: « و لا ینبغی لمن استدرک علی من سلف و سربق الی بعض الاشیاء ان یری لنفسه الفضل علیهم لانهم المازلّوا لاجل انهم کدّوا افکارهم، و شغلوا زمانهم فی غیره ثم صاروا الی الشی ء الذی زلوا فیه، بقلوب قد کلّت و نفوس قد سئمت و اوقات ضیقة من یأت بعدهم فقد استفاد منهم ما استخرجوه و وقف علی ما اظهروه، من غیر کدورة کلفة و حصلت له ریاضة و اکتسب قوة، فلیس یعجب اذا صار الی حیث زل فیه من تقدم و هو موفور القوی، متع الزمان، لم یلحقه ملل و لا خامره ضجران ان یلحظ ما یلحقوه و یتأمل ما لم یتأملوه و لتلک زاد المتأخرون علی المتقدمین ( سرائر / 3 / 652 ).

5. شیخ طوسی در مقدمه مبسوط می فرماید: « کنت علی قدیم الوقت و حدیثه متشوق الی عمل کتاب یشمل علی ذلک... و یضعف نیتی ایضا فیه قلّة رغبة هذه الطائفة فیه و ترک عنایتهم به لانهم الّفوا الاخبار و ما رووه من صریح الالفاظ حتی ان المسألة لو غیر لفظها، و عبّر عن معناها بغیر اللفظ المعتاد لهم تعجبوا منها و قصر فهمهم عنها و کنت عملت علی قدیم الوقت کتاب النهایة... و لم اتعرض للتفریع علی المسائل و لا لتعقید الابواب... بل اوردت جمیع ذلک او اکثرها بالالفاظ حتی لا یستوحشوا من ذلک .»

6. ر.ک: معالم الجدیدة، تحلیل شهید صدر از این رکود.

آموختنی های سفر حج

 

توضیح: متن زیر چکیده جلسه دوم سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین محمدتقی هادی زاده است با عنوان «مسأله شناسی رکود ، آسیب ها و روش ها» که در جمع گروهی از جوانان در مؤسسه کتاب‌پردازان، ایراد شده است و همراه با فایل صوتی این جلسه تقدیم می‌شود.((صوت))

 

- اگر برای خروج از ماه مبارک رمضان و ورود به ماههای بعد این سه نکته را بفهمیم کافی است:

1. تجافی از دار غرور؛ کنده شدن از خانه غرور برای اینکه اینجا خانه فریب است.

2. در برابر این دار غرور، دار خلودی قرار دارد که وقتی از دار خلود کنده شدیم، نباید اینجا بمانیم بلکه باید به سمت دار خلود حرکت کنیم. بشر همواره دنبال جاودانگی بوده است اما اشتباهاً در دار غرور دنبال آن می گشته است.

3. استعداد و آماده شدن برای رفتن به دار خلود و مواجهه با مرگ قبل از از دست دادن فرصت ها.

علت در جا زدنها:

  1. خسارت را حس و لمس نکردن؛ اساس حرکت انسان احساس از دست دادن یک چیز و خسارت است. در صورت بوجود آمدن این حس در ما، به تکاپو و جنب و جوش می افتیم.
  2. مشخص نبودن یا مبهم و کوتاه بودن مقصد؛ مبهم بودن هدف حرکتی را ایجاد نمی کند. همچنین

توضیح: متن زیر چکیده جلسه اول سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین محمدتقی هادی زاده است با عنوان «مسأله شناسی رکود ، آسیب ها و روش ها» که در جمع گروهی از جوانان در مؤسسه کتاب‌پردازان، ایراد شده است و همراه با فایل صوتی این جلسه تقدیم می‌شود.((صوت))

- با توجهی در هستی و جلوه های حق، می بینیم که هرچه هست حضور او و کرم گسترده ی اوست.

- آدمی وقتی به حلم خداوند توجه می کند، که چطور بعد از لغزش ما، این همه فرصت بازگشت ایجاد کرده، در می یابد که خود هیچ ندارد و به او متکی است و در این مقطع، طمعکار و طلبکار هم می شود.

- در این شب ها به خودتان توجه کنید، از زمانی که نبودید تا امروز و سپس روزی که بر روی دوش ها حمل می شوید. و ببینید که از دیروز تا امروز چقدر راه آمده اید؟

- بررسی کنید جریان هدایتی را که خداوند از زمان حضرت آدم شروع کرده و این جریان برای من و شما همچنان ادامه یافته و رسولان در این راه، چه رنج ها و سختی ها که نکشیده اند؛ سختی هایی که همگی از کوتاهی و قصور و در جا زدن های ماست و بار روی دوش ولیّ مان را سنگین تر میکند و دوره ی حرمان را طولانی تر.

- اگر در حالت خود و دیگر انسان های مشتاق که می خواهند حرکتی کنند، اما متوقف شده و درجا می زنند و نمی توانند پیش برون ، تأملی داشته باشیم؛ می توانیم چرایی به رکود رسیدن و درجا ماندن خود را بیابیم.

- در بررسی دقیق معانی، کسی که حرکتی را باید شروع میکرده، اما میسر نشده، دچار رکود است؛ اما فردی که حرکتی را شروع کرده، ولی در میانه ی راه مانده، دچار در جا زدن شده است.

- در جا زدن دو حالت را شامل می شود :

.1 خود فرد میداند که متوقف شده است؛ که همین دانستن، نکته ی مفیدی است و به او کمک می کند .

2. خودش هم نمیداند و فکر میکند همچنان در حرکت است؛ و این خیلی خطر ناک است.

- علت ایجاد چنین حالتی هم این است که در نگاهی به فعالیت های روزانه، در ظاهر، هیچ کس متوقف نیست.

- حرکت های ظاهری در باطن سه حالت دارند :

الف) سیر و سلوک الی الله و رشد

ب) در جا زدن در یک منزل و به دور خود چرخیدن

ج) سقوط و عقب گرد

- با این تفاسیر، ما به نشانه ها و علائمی نیاز مندیم تا بفهمیم در راه هستیم یا در منزلی متوقف شده ایم :

محور اول : شناخت ها

نکته 1: امیرالمومنین علیه السلام :«کسی که دو روزش با هم، همسنگ و متعادل شد، مغبون )فریب خورده (است؛ طبق این  فرموده، باید دو روز، دو ماه یا دو سال متوالی را بسنجیم و سیر حرکت خود را بر این اساس بررسی نماییم .

نکته 2: ما از روی حجم اعمال و یا کیفیت حالات خود، نمی توانیم سیر حرکتمان را بسنجیم، چون