بسم الله الرحمن الرحیم
لیله القدر: قبل از هر چیز از شما به خاطر وقتی که دراختیار ما قرار دادید تشکر میکنیم؛ ابتدا بفرمایید که تألیفات استاد از چه ویژگیهای متمایزی برخوردارند؟
بسم الله الرحمن الرحیم، یکی از ویژگیهای آثار مکتوب ایشان، که خود ایشان هم به آن تصریح دارند، این است که کتابها خیلی خلاصه و گزیده است، یعنی بنای ایشان بر این نبوده که اگر نکتهای را دریافتند، از آن به تفصیل صحبت کنند؛ بلکه آنچه را که یافته بودند، سعی میکردند به طور فشرده و گُزیده بیان کنند. این یک ویژگی اصلی است که خود ایشان در مقدمة کتاب " انسان در دوفصل" به آن تصریح میکنند و همان جا توضیح میدهند که چرا این روش را انتخاب کردهاند.
ویژگی دوم این است که آثار مکتوب ایشان همراه با احتراز و اجتناب از نقد آراء دیگر است که باز در مقدمة کتاب " انسان در دوفصل" به آن اشاره میکنند. ایشان هیچ وقت در صدد نقد و به تعبیر خودشان؛ جرحِ رویکردها و آراء دیگری که درون دین وجود دارد نبودند. ممکن است آراء دانشمندان و اندیشمندان غربی را نقد بزنند؛ اما در صدد نقد کسانی که در درون مذهب، رأیی و رویکردی دارند، نبودند و اگر هم جایی خواستند به اینها بپردازند، به اشاره، مطلب را گذراندهاند.
سومین ویژگی آثار ایشان که خودشان نیز بر این تصریح داشتند، این است که این کتابها برای کسانی نوشته شده که خودشان کار کردهاند، یعنی مخاطب عمدة کتابهای ایشان کسانی هستند که خودشان در رابطه با آن موضوع و مسئله مطالعاتی دارند و کارهایی را انجام دادهاند. مثلاً ایشان کتاب "مسئولیت و سازندگی" را برای کسانی که در عرصة تربیت، کار کردهاند، تألیف کردهاند و همین طور آثار دیگرشان در حوزههای دیگر.
ویژگی چهارم کتابهای ایشان نیز این است که این کتابها عمدتاً برای این نوشته شده است که یک جریان فکری را در فرد ایجاد کند و این جریان فکری، او را از گردنههای شبهات و مشکلات عبور دهد و در برابر غفلتها و فتنهها حفظ کند و به مقصد برساند. این ویژگیِ آخر باعث میشود که کتابهای معدودی از آثار ایشان برای مخاطبِ عام، قابل استفاده باشند. کتابهای استاد، مخاطبی را میطلبند که مسأله ودرگیری ذهنیای پیدا کرده باشد و بخواهد برای حل مشکلش مطالعه کند که در این صورت این کتابها به دردش خواهند خورد، کتابهایی مثل "رشد "که در رابطه با سورة عصر نوشته شدهاند و تا حدی کتاب "صراط" این ویژگی را دارند.
لیله القدر: فرمودید که یکی از ویژگیهای آثار ایشان این است که به صورت خلاصه و گزیده است؛ این خلاصه بودن و گزیدهگفتن چه ویژگیها و فوایدی دارد و انگیزة استاد از این خلاصه گویی چه بوده است؟
استاد، انگیزة خودشان را در مقدمة کتاب "انسان در دوفصل" توضیح میدهند که حجم زیاد مطالب و فرصت کم باعث شده که به خلاصه نویسی رو بیاورند. همین مطلب را در رابطه با ادبیات هم میگفتند: برای اینکه من بتوانم حرفهایم را به دیگران منتقل کنم، باید از این ادبیات استفاده میکردم. داستان وقت زیادی میخواست و فرصت زیادی را میطلبید که این فرصت فراهم نبود؛ ولی شعر فرصت کمتری را میطلبید. لذا شعر را انتخاب کردم.
لیله القدر: یکی از دلایل گزیدهگویی ایشان را این دانستید که ایشان در صدد نقد نبودند؛ درحالی که ما وقتی به کتابهای ایشان مراجعه میکنیم، میبینیم که خیلی جاها واقعاً اندیشهها و مکاتب دیگر را نقد کردهاند، به گونهای که میشود تفاوت دیدگاه ایشان را با دیگران دید و انتقادهای ایشان را فهمید. علاوه بر این، ایشان پنج جلد کتاب در نقد مکاتب فکری مختلف دارند؟!
عرض کردم در صدد نقد رویکردها وآراء درون مذهبی نبودند، یعنی در صدد نقد کسانی که در دین ما به عنوان صاحبان فکر مطرحاند، نبودند. مثلاً نسبت به این که دین از کجا شروع میشود، در صدد نقد آراءِ صاحبان فکر نبودند و فقط نظر خودشان را مطرح میکردندکه دین از انسان و انسان از تفکر وسؤال شروع میشود. در این حوزه، به نقد افراد دیگری که اندیشهای را درون مذهب شیعه و اسلام مطرح کردهاند، نمیپردازند ، نه این که درصدد نقد مکاتب دیگر نباشند. بلکه ایشان یک رویکرد خاص به دین و نظام تربیتی دین و نظام معرفتی دین داشتند و بدون اینکه به نقد افکار دیگران بپردازند، اصل فکر را مطرح میکردند.
لیله القدر: مرحوم صفایی در جاهای مختلف به تفکیک بین فلسفه و عرفان مسلمین از فلسفه و عرفان اسلامی اشاره میکنند و محدودیتها و اشکلات عرفان و فلسفه مسلمین را بیان میکنند. آیا در چنین مواردی به صورت طبیعی افراد نقد نمیشوند؟
خیر؛ بحث افراد نیست،؛ در دورهای که ایشان زندگی میکنند، صاحبان اندیشهای هستند و در همین موضوعاتی که ایشان وارد شدهاند، حرفهایی دارند؛ ولی استاد به نقد ایشان نمیپردازد. استاد بدون نقد دیگران، اصل حرف خودشان را مطرح میکنند، نظام تربیتی و نظام اخلاقی را مطرح میکنند. حتی در روش نقدشان نیز وقتی که میپردازند به اینکه چگونه باید نقد کرد و چرا باید نقد کرد و به ترتیب جلو میروند، کاری به دیگران ندارند که دیگران چگونه وارد شدهاند، درست وارد شدهاند یا نه! اما نقد در حد کلیات مانند: تفکیک عرفان اسلامی از عرفان مسلمین یا فلسفه اسلامی از فلسفة مسلمین، مسلما باید بیان میشد. ایشان قائل بودند که باید بین فلسفة مسلمین و فلسفة اسلامی و همچنین بین عرفان اسلامی و عرفان مسلمین تفکیک شود.
لیله القدر: یکی از ویژگیهای آثار استاد که شما ذکرکردید، این بود که مخاطب این کتابها کسی است که مسأله و درگیری فکری داشته باشد. وقتی که با این مسأله و دغدغه ذهنی سراغ کتاب میرود، مطالب را راحت میفهمد. این از یک نگاه دیگر نقطه ضعف محسوب میشود؛ چرا که افرادی هم هستند که میگویند ما سراغ کتابهای آقای صفایی رفتیم و برای ما قابل استفاده نبود. اولاً چرا یک کتاب نباید خود، این درگیری را ایجاد کند و ثانیاً چرا نباید برای کل مخاطبین قابل استفاده باشد؟
البته باید با تحول شرایط به بحث نگاه کرد، دورهای که ایشان کتابها را نوشتند، همین کتابها پل ارتباطی افراد با ایشان بودند؛ یعنی افراد کتابها را میدیدند و این کتابها باعث میشد درگیری فکری و جریان فکری در آنها ایجاد شود. مسائلی در ذهن این افراد مطرح میشد و این افراد به سراغ ایشان میآمدند. پس مشکل تحول شرایط را از این مسأله که نسل امروز با آن کتابها به دلیل اینکه برای مخاطب خاصی نوشته شده است، ارتباط برقرار نمیکند، باید تفکیک کرد. در آن دورهای که ایشان این کتابها را نوشتند، خیلی راحت مورد مراجعه بوده و در حد گستردهای هم افراد تهیه میکردند و میخواندند و یکی از پرفروشترین کتابها، کتابهای ایشان بود. به همین دلیل بیشترین مراجعات را داشتند. هیچ وقت نبود که ایشان مراجعه کننده نداشته باشند. زمانی میخواستم چند صفحه از «لمعه» را از ایشان درس بگیرم. ایشان گفتند: "میبینی که تمام وقت، رفت و آمد هست. اگر فرصتی دیدی که من وقت داشتم، همان موقع هرچند، ده دقیقه باشد بیا من برایت میگویم".
این همه مراجعه به ایشان به خاطر این کتابها بود، ارتباطات ایشان با افرادی که در شهرستانها بودند، یک محدودهای داشت ولی آنچه که بُرد زیادی داشت و به طور وسیع در جامعه پخش شده بود، کتابها بودند. پس این یک مسأله است که این کتابها آن زمان برای افرادی که مراجعه میکردند، قابل فهم و تأثیرگذار بود؛ یعنی شخصی که کتاب را میخواند، مسائلی برایش مطرح میشد، سؤالاتی برایش شکل میگرفت، آرام آرام به تفکری میرسید و ادامه میداد. این که الآن بعضی از افراد میگویند از کتابها نمیتوانیم استفاده کنیم، مسألة دیگری است که جداگانه باید بررسی بشود که چه اتفاقی برای نسلها افتاده که نمیتوانند ارتباط برقرار کنند!
پس این کتابها برای ایجاد جریان فکری نوشته شده و طبیعتاً مخاطب اولیهاش کسی است که ذهنش درگیریها و مسائلی دارد؛ اما در عین حال به گونهای هم نیست که اگر کسی خودش این کتابها را مطالعه کند، با مسائل فکری درگیر نشود.
لیله القدر:کتابهای استاد را چگونه باید خواند؟ با استاد؟ همراه با مربی؟ و یا چنانچه برخی میگویند اینها کافی نیستند؛ بلکه باید همراه با آنها سلوک داشت؟
با توجه به ویژگیهای آثار ایشان که بیان کردم و دستهبندی مخاطبها باید گفت که اگر مخاطب کسی است که در میخواهد جریان فکری پیدا کند، یا شما میخواهید در فردی جریان فکری ایجاد کنید، روش پیشنهاد دادن کتاب و ارجاع دادن به کتاب، روش خوبی نیست، یعنی برای کسی که امکان دارد با گفتگوی شفاهی مسائلش را حل کند، پیشنهاد دادن کتاب، روش مناسبی نیست. اما اگر مخاطب کسی است که گفتگوهایی کرده و جریان فکری در او شکل گرفته، برای تقویت بنیانهای فکریاش و برای اینکه دست پُری داشته باشد، خوب است به مطالعة کتاب زیر نظر مربی یا کسی که با او ارتباط دارد، بپردازد. البته میتوانیم برای فردی که در یک شهر دور افتادهای قرار گرفته و با کسی هم ارتباط ندارد، یا اینکه فرصت گفتگو با کسی را ندارد، کتاب معرفی کنیم؛ اما اینکه چه کتابهایی را باید بخواند، در بحث سیر مطالعاتی باید گفتگو کرد.
اگر هم مخاطب گروهی هستند که میخواهند مطالعات موضوعی داشته باشند، یعنی میخواهند در عرصة تربیت، در مباحث کلامی، در مباحث تفسیری و یا بحثهایی که پیرامون شبهات هست و... سیر مطالعاتی داشته باشند، برای اینها میشود با توجه به موضوعی که در نظر دارند و با توجه به سطح آشنایی که با کتابها دارند، کتابهایی را معرفی کنیم. بنابراین اگر کسی مسأله جریان فکری را ندارد و مثلاً درباره «تربیت»، تحقیق میکند، میشود به او سیر مطالعاتی داد و کتابها را معرفی کرد تا خودش استفاده کند؛ اما همین شخص باید زمینهها و مطالعاتی در آن عرصه داشته باشد؛ یعنی وقتی کسی میخواهد در مطالعات موضوعی مثلاً در عرصة تربیت وارد شود، اگر هیچ مطالعهای در آن عرصه نداشته باشد، از کتابهای استاد نمیتواند استفاده کند، ولی اگر مطالعه داشته باشد، زمینههای استفاده برایش فراهم میشود. این در واقع به آن نکتهای بر میگردد که گفتم این کتابها برای کسانی نوشته شده که مطالعاتی دارند.
در صورتی هم که افرادی، برخوردار از شرایط نبودند، استاد نداشتند، مربی نداشتند یا اینکه مطالعات لازم را نداشتند و به هر دلیلی ما خواستیم آنها را به کتاب ارجاع بدهیم، باید بدانند که این کتابها، کتابهایی هستند که باید همراهشان راه رفت؛ یعنی اگر فردی کتاب "رشد" را میخواند، باید مسألهای را که در بخش اول مطرح میشود، بتواند برای خودش حلاجی کند و همراهش یک گام بردارد تا به گام بعدی برسد؛ وگرنه میشود یک شبه، چهار کتاب از آثار ایشان را مطالعه کرد و رفت. ولی نتیجهاش این میشود که آخر کار چیزی در دست انسان نیست و فقط یک سری الفاظ را یاد گرفته است. پس اگر بنا شد کسی به خاطر شرایط خاصی با کتاب شروع کند، باید با کتابها حرکتی فکری داشته باشد؛ هر بخشی از کتاب را خودش حلاجی کند و بعد برود مرحلة بعد.
لیله القدر: چه ویژگیای در کتابهای استاد هست که از کسی که کتاب را میخواند، این انتظار میرود تا یک حرکتی را همراه با کتاب شروع کند؛ چرا درباره کتابهای سایر اندیشمندان دینی این بحث مطرح نمیشود؟
گفتم کسی که میخواهد کتاب را مطالعه کند، نباید فقط بخواند و پیش برود؛ بلکه باید با کتاب راه برود. منظورم از اینکه با کتاب راه برود، این نبود که جریان فکری در او شکل بگیرد. منظورم این است که کتاب را باید بفهمد و خودش مرحله به مرحلة کتاب را طی کند. فرض کنید در کتاب "رشد" بحث سرمایهها مطرح میشود و از این گفتگو میشود که انسان سرمایههایی دارد؛ یک وقت ما میخوانیم: «انسان سرمایههایی دارد» و عبور میکنیم؛ گاهی هم وقتی با این عبارت مواجه میشویم، در خودمان بررسی میکنیم که آیا واقعاً این طور هست یا نه؟ برای این کار از طریق راههایی که ایشان مطرح میکنند، باید ببینیم این سرمایهها در ما هست یا نیست؛ تا بفهمیم ایشان چه میگویند و بعد چگونه از اینجا به گام بعدی منتقل میشوند.
البته این بحث باعث نمیشود بگوییم که هرکس اینگونه مطالعه نکند، بی بهره میماند. نه؛ چنین شخصی به هر حال بهره میبرد؛ اما بهرهای حداقلی. اگر بخواهد بهرة بیشتری ببرد، باید این سیر را طی کند؛ وگرنه معلوم است هرکسی که کتابهای ایشان را میخواند، بالأخره دست کم حکایتی یادش میماند و نکتة آن حکایت را دریافت میکند؛ اما تفاوتش با آثار دیگران این است که در آثار دیگر بزرگان معمولاً بنا بر توضیح و تفسیر است. اگر نکتهای را میگویند، اولا از دریچههای مختلف به آن نکته میپردازند و توضیح میدهند؛ ثانیا این نکته در آثار قبل از آنها هم سابقه دارد؛ یعنی مطلبی است که قبلاً هم از آن گفتگو شده است. این عوامل باعث میشود که ارتباط با کتاب راحتتر شود.
لیله القدر: منظور شما از اینکه فرد باید حرکتی را همراه با مطالعه کتاب شروع کند، این بود که مطالب را برای خود خوب هضم کند، بعد جلو برود؛ اما برخی از شاگردان استاد معتقدند همراه با کتاب باید سلوک و حرکت روحی داشت. معتقدند که این کتابها، آیات و بیّنات هستند و اگر کسی سلوکی و حرکتی نداشته باشد، نمیفهمد؛ همانطور که در قرآن آمده که بعضی افراد به خاطر این که حرکتی نداشتهاند و «صمٌ بکمٌ عمیٌ» هستند، متوجه این آیات و بینات نمیشوند. نظر شما در این زمینه چیست؟
این نوع تعابیر و مبالغات بیش از این که مفید باشد، به این تفکر صدمه میزند و نیازی هم به مبالغه نیست. هیچ کس ادعا نمیکند که این فکر، آیات قرآن است. نه! بلکه بهرهگیری از آیات قرآن است و طبیعتاً از آنجایی که برای نیازهای مخاطب نوشته شده است، هرکس به اندازة نیازی که مییابد بهرهمند میشود. اگر در مسیرش پیش رفت و نیازهای بیشتری را پیدا کرد، طبیعتاً بهرة بیشتری خواهد برد. کسی که مثلاً یک کتاب فلسفی را شروع کرده و مطالعات فلسفی دارد، وقتی سؤالهای سطح بالاتری پیدا میکند، میتواند پاسخ خود را از کتابهای فلسفه دریابد؛ اما کسی که به آن سطح نرسیده، هرچقدر هم کتاب بخواند، در آن حد جواب نمیگیرد. این یک قاعدة کلّی نسبت به همة اندیشههاست . من چیزی به ذهنم نمیرسد که ایشان مثلاً در" روش نقد" یا در "صراط" مطلبی گفتهاند که باید کسی یک سلوکی داشته باشد، تا آن را بفهمد. در بحث ”سلوک " هر کس که سالک است، آنچه را که در سلوکش مییابد، به بیانی میگوید تا فردی که سالک نبوده، بفهمد. این طور نیست که فهم مخاطب متوقف بر سلوک باشد. من در آثارشان چنین چیزی ندیدهام.
لیله القدر: با توجه به توضیحاتی که درباره چگونگی مطالعه کتابهای آقای صفایی دادید، سیر مطالعاتی پیشنهادی شما به چه شکل است؟
گفتیم که دو گروه در این زمینه وجود دارند: گروه اول کسانی که برای تقویت جریان فکری خود میخواهند آثار را مطالعه کنند. این تقویت بنیادها، هم برای خود شخص است تا آن جریان فکری که پیدا کرده، با عمقی از فهم همراه شود؛ و هم برای این است که اگر خواست این فکر را به دیگران منتقل کند، توشهای داشته باشد.؛ گروه دوم هم افرادی هستند که مطالعات موضوعی دارند.
برای گروه اول اگر بخواهیم سیر مطالعاتی ارائه دهیم، میتوانیم بگوییم از این کتابها به این ترتیب استفاده کنند: "رشد"، "نامة محمد"، "تفسیر سورة توحید"، "حرکت" و " صراط".
اما درباره گروه دوم که میخواهند در عرصههای مختلف، مطالعاتی داشته باشند، به تفاوت آن عرصهها، سیر مطالعاتیشان متفاوت خواهد بود. اگر کسی میخواهد در موضوع تربیت مطالعاتی داشته باشد، با توجه به اینکه چنین شخصی طبیعتا، خودش، در زمینة تربیت، پژوهشها و مطالعاتی دارد، شاید مناسب باشد که سیر مطالعاتی را از کتاب "تربیت کودک" شروع کند و با کتاب "مسئولیت و سازندگی" و "انسان در دوفصل" ادامه دهد.
البته چون نگاه ایشان به مباحث معرفتی و مباحث جهانبینی نیز یک نگاه تربیتی است، طبیعتاً آنچه در حوزة مباحث معرفتی و جهانبینی مطرح میکند، نیز قابل استفاده است. یعنی ایشان وقتی میخواهند مثلاً در " مسئولیت و سازندگی"، تربیت را از دو منظر علمی و عملی، گفتگو کنند، جهان بینی را مطرح میکنند که دقیقاً همان سیر فکری است که در کتابهای مختلف ایشان گفتگو شده است. لذا در این بخش میشود، از آثار دیگر ایشان هم استفاده کرد. یا اگر شخصی بخواهد در بحث رفتار و برخورد با روحیهها تحقیقی داشته باشد، طبیعتاً میتواند از کتابی مثل کتاب "صراط" هم استفاده کند. این، سیر مطالعاتی در موضوع تربیت است.
در موضوع کلام اگر بخواهیم سیری را در نظر بگیریم، شاخصترین اثر ایشان "روش نقد" است که در آن، مباحث به ترتیب مطرح شدهاند. در این زمینه بعد از "روش نقد" کتابهای "از وحدت تا جدایی"، "نقدی بر هرمونوتیک"، "از معرفت دینی تا حکومت دینی" مطرحاند. همچنین در مباحثی که استاد، خیلی جزئی به آنها پرداختهاند، مانند: «امامت»، میتوان به کتابهای "غدیر" یا "تو می آیی" مراجعه نمود.
درباره تفسیر هم، طبیعتاً سیر مطالعاتی همان شیوهای است که خود ایشان شروع کردهاند؛ استاد از جزء سیام قرآن به ترتیب به هفت یا هشت سوره پرداختهاند که اینها مقدمهای بر سورة بقره هستند. تفسیر سورة بقره از اجمال و اختصار در نوشتن برخوردار است.نکتة دیگری که سورة بقره دارد، این است که ایشان دربارة سورة بقره، بازنویسی انجام ندادند و فرصت این که در مرحلة دیگری خود ایشان برای چاپ، بازنویسی کنند یا اصلاحاتی انجام دهند، نبود. لذا آن کتاب با کاری که دوستان در مؤسسه انجام دادند، برای چاپ آماده شد. در کارهای تفسیری، ایشان در یک مرحله با یک گروهی گفتگو میکردند و جزوهای تهیه میشد که بعدها خودشان این جزوه را بازنویسی و چاپ میکردند. بخشی از "تطهیر"های جزء سیام که در زمان حیات ایشان چاپ شده، به این نحو بوده است.
اگر بخواهیم به بحث تفسیر، به عنوان یادگیری روش تفسیر و ادامه روش تفسیری ایشان نگاه کنیم، طبیعتاً در "روش برداشت از قرآن" و "مقدمة تطهیر یک" گفتگوهایی شده که باید آنها را پیگیری کرد.
لیله القدر: سیری که اشاره کردید از کتاب "رشد" شروع میشود و با " نامة محمد" و "تطهیر سورة توحید" و "حرکت" و "صراط" ادامه دارد، بر اساس چه ملاکی این توصیه را میکنید؟
این سیر مطالعاتی، برای کسی در نظر گرفته میشود که تازه با اندیشههای استاد آشنا شده است. طبیعتا کتابی را باید معرفی کنید که هم ساده باشد؛ هم او بتواند با آن کتاب ارتباط برقرار کند؛ و هم درگیری ذهنی را با یک زبان ساده ایجاد کند تا بعد ازمطالعه آن، بتواند با کتابهای دیگر نیز ارتباط برقرار کند، کتاب "رشد" این ویژگی را دارد، یعنی از جایی شروع میکند که تقریباً همه میتوانند ارتباط برقرار کنند. وقتی کتاب "رشد" این زمینه را فراهم کرد و فرد به آن جریان فکری رسید، در ادامه مناسب است " نامة محمد" خوانده شود. "نامة محمد" یک نگاه دیگری به جریان فکری میاندازد که تکمیل بحثِ شناخت سرمایهها و مواجهه با نظام فکری است. در "تطهیر " سورة توحید از یکی از مباحث اساسی دین، گفتگو میشود؛ یعنی بحث اثبات وجود خدا و توحید که خیلی خوب از آن گفتگو شده است. لذا در ادامه میتواند به چنین بحثی بپردازد.
در کتاب "صراط" که نگاهی به سورة حمد است، بحثِ روی آوردن به دین و مراحلی که در سلوک طی میشوند، مطرح میشود که بسیار قابل استفاده است. البته ممکن است کتاب "صراط " تا مراحل آخر آن، برای کسی که آغاز میکند، قابل استفاده نباشد، اما کلیّتش به درد میخورد.
لیله القدر: شما مهمترین اثر یا آثار ایشان را کدامها میدانید؟
آثار و مجموعة کتابها یک موضوع واحد ندارند تا بگوییم که فلان اثر مهمترین است. در موضوع تربیت،"مسئولیت و سازندگی" یکی از مهمترین آثار ایشان است؛ در بحثهای کلامی، "روش نقد "مهمترین است؛ در پاسخ به شبهات روز کتاب "ازمعرفت دینی تا حکومت دینی" مهمترین کتاب اوست.
لیله القدر: در بحث ویژگیهای آثار استاد، اشاره کردید به اینکه بعضی از کتابها برای مخاطب عام نوشته شده، چند نمونه را ذکر بفرمایید؟
مجموعه کتابهای "دیداری تازه با قرآن" مانند: کتاب " رشد" و " صراط"، نسبت به کتابهایی مثل "روش نقد" و "مسئولیت و سازندگی" خیلی به مخاطب عام نزدیکتراند. کتابهای "تطهیر" تا حدی این ویژگی را دارند؛ یعنی موضوع کتابهای «تطهیر» بحث تخصصی نیست که حتماً برای افراد خاصی باشد. البته باز عرض میکنم که حتی همین کتابها نیز برای مخاطبی نوشته شده که یا دغدغة فکری دارد و نیاز دارد تا به قرآن مراجعه کند؛ یا اینکه دربارة یک موضوعی قبلاً مطالعاتی داشته و حالا میخواهد از اندیشه استاد هم استفاده کند. ولی در عین حال برای عموم هم قابل استفاده است.
لیله القدر: در پایان بفرمایید چه کار باید کرد تا نسبت به چهارچوب اندیشة استاد صفایی حائری، اشراف پیدا کنیم ؟
بعضی از اندیشمندان برای ارائه چهارچوب اندیشة خودشان اقدامی انجام ندادهاند؛ طبیعتاً باید سراغ شاگردانشان یا کسانی که بر نظرات آنها اشراف دارند، رفت. یا اینکه خود آدم تسلطی بر آثار آنها پیدا کند و ساختار فکری و نظام فکری آنها را به دست بیاورد. اما برخی از اندیشمندان خودشان چهارچوب اندیشة خود را ارائه دادهاند؛ در مورد این گروه کار آسان است. مرحوم صفایی جزء دسته اخیر هستند. ایشان، هم نظام فکری خود را ارائه دادهاند؛ و هم در بعضی از کتابهایشان، سیر فکری خود را ترسیم کردهاند و توضیح دادهاند که این سیر از کجا شروع شد و چه جریانی پیدا کرد. لذا دستیافتن به نظام فکری ایشان خیلی مشکل نیست. آن چهارچوب کلی که خودشان ارائه دادهاند، در آثارشان موجود است و نیاز به زحمت زیاد ندارد؛ اما چیزی که مهمتر از این کار است، این است که ما بتوانیم از آثار ایشان استفاده کنیم.
بعضی از نوشتهها طوری نوشته شده که بازکردن و فهم مطالب آنها نیاز به یک فهم عمیق دارد، آثار ایشان از این دستهاند. به عنوان مثال شما میبینید بزرگانی هستند که در فلسفه وکلام مطالب عمیق و دقیقی گفتهاند؛ اما این مطالب سابقه و پیشینهای دارد و جزئی از یک جریان فکری است که فیلسوف عصر حاضر، حرفی را اضافه کرده که خود این سابقه، به فهم بهتر آن حرف کمک میکند. ولی در مورد آقای صفایی، این مسأله متفاوت است. اندیشه ایشان یک رویکرد کاملا متفاوت و جدید است که در کنار آن اختصار، کار را دشوار میکند ونتیجهاش شاید این شود که کسانی که با آثار ایشان ارتباط دارند، آن بهرهای را که باید، نمیبرند. چون فکر میکنند که کتاب را فهمیدهاند؛ در حالی که کتاب خیلی جای کار دارد. مثلاً در بحث تربیت، کتاب "مسئولیت وسازندگی "و "انسان در دوفصل" خیلی جای کار دارند. واقعاً باید یک کار اساسی انجام شود؛ هم برای کسانی که میخواهند در این عرصه کار کنند و هم برای اینکه برای دیگران قابل استفاده باشد. یکی از دوستان نقل میکرد که استاد میگفت اگر قرار باشد کتاب "مسؤولیت و سازندگی" باز شود و به تفصیل بیان گردد، باید حجم بسیار زیادی از صفحات نوشته شود؛ این یعنی کتاب خیلی مختصر نوشته شده است. "روش نقد" نیز همینطور است.
یکی از ویژگیهایی که آثار ایشان دارد این است که نکاتی را گفتهاند که کلیدیاند و باید به آن پرداخته شود؛ ولی این کار نشده است. لذا میطلبد تا دوستانی که ارتباط دارند، زمانی را به این کار اختصاص دهند؛ نه فقط برای اینکه آثار ایشان حفظ شود؛ بلکه برای اینکه جامعه بتواند استفاده کند و نیز برای اینکه خود افراد بتوانند بار علمی بگیرند و در جامعه نقش آفرین باشند. در عرصة تربیت، در عرصة مباحث کلامی، در مباحث اجتماعی و مباحثی که در تفسیر اشاره کردهاند، بحثهای کلیدی زیادی هست. شاید بحثهای کلیدی در آثار ایشان نسبت به دیگران خیلی زیاد باشد و خودشان به خاطر اینکه فرصت نبوده یا شرایط مناسب نبوده، به آنها نپرداختهند. بنابراین برای طلبههایی که اطلاعاتی در این زمینه دارند، بسیار اهمیت دارد که همتی بکنند و روی این آثار وقت بگذارند. این جدای از رسالت طلبگیشان نیست. کاملاً در راستای رسالت طلبگی آنهاست.
لیله القدر: از شما به خاطر وقتی که در اختیار ما قرار دادید، تشکر میکنیم.