استاد محمد تقی هادی زاده

بلاگ بازنشر فعالیت های علمی تربیتی استاد محمد تقی هادی زاده

استاد محمد تقی هادی زاده

بلاگ بازنشر فعالیت های علمی تربیتی استاد محمد تقی هادی زاده

طبقه بندی موضوعی

نیازها و مسائلِ خانواده

 

 

جلسه دوم استاد هادیزاده

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین

 

 

استاد: در جلسه گذشته که خدمت برادران و خواهران بزرگوار بودیم در رابطه با بحث تربیت کودک به نیازهای والدین در برخورد با کودکان پرداختیم عرض کردیم:

 

 

 اولین نیازی که پدر و مادر در برخورد با کودک دارند تصور درست از تربیت است زیرا اگر ما تصور درست دریافت درستی از تربیت نداشته باشیم آنچه آنجا می دهیم که آن نتیجه ای که می خواهیم منتهی نمی شود وقتی ما تربیت را فقط یک سری آداب آموختن به بچه ها می دانیم که سلام یاد بگیرند احترام به بزرگ تر یاد بگیرند طبیعتا نتیجه این آن خواسته های ما که افرادی هستند که الگوی دین ما هستند نخواهند شد.

 

 

 گفتیم تصور درست از تربیت در جامعه امروز ما این است که کودک را به گونه ای پرورش دهیم که در برابر بحران ها و مشکلات بلوغ و هجوم هایی که از جاهای مختلف در جامعه ما به سمت جوانان ما می آید بتواند محفوظ بماند تواند از خودش حفاظت کند.

 

 

 به این لحاظ گفتیم بهتر است ما به جای اینکه فقط آداب را به بچه ها بیاموزیم به جا این که اعتقادات را همین طور بدون اینکه بفهمند و یاد بگیرند در ذهن آن ها بریزیم بهتر است قبل از هر چیز در آنها شخصیت را و اندیشیدن را و آزاد منشی را ایجاد کنیم که اگر نوجوان ما و جوان ما از شخصیت برخوردار باشد و تابع حرف ها و علایق دیگران نباشد هر وقت هر کس به او پیشنهاد می کند این گونه نیست که دنبال او راه بیفتد اگر این شخصیت شکل گرفت این در جامعه هم که رها باشد می تواند در برابر فکرهای منحرف شبهایت که به دین وارد می شود خودش را حفاظت کند.

 

 

 دومین چیزی که گفتیم در کودک باید پرورش پیدا کند اندیشیدن است کودکی که اندیشیدن و فکر کردن را یاد می گیرد وقتی در نوجوانی و جوانی اندیشه ها به او هجوم می آورند او در برابر اندیشه ها می تواند سوال مطرح کند پرسش داشته باشد و فکر کند بیندیشد و اگر فکر کند و ببیند کمتر کلاه بر سر می رود و احتمال انحرافش کمتر خواهد شد.

 

 

 نکته سومی که مطرح کردیم این است که در کودک نوجوان ما باید آزاد منشی پرورش پیدا کند یعنی اگر خودش هم چیزی پذیرفته بود حرفی را زده بود کاری را انجام داده بود ولی بعدا پی برد به اینکه آنچه گفت و آن چه که پذیرفته است و آن چه اشتباه کرده است به راحتی بتواند از اشتباه خودش دست بردارد و بر اشتباهش اصرار نورزد.

 

 

 اگر ما تربیت را ایجاد این سه خصوصیت در کودک بدانیم تصور درستی در تربیت نسبت به جامعه امروز پیدا کرده ایم اگر این سه را این سه خواسته را در کودک پی گیری کنیم جامعه جدید ما نسل جدید ما از آسیب کمتری برخوردار خواهند شد دیگر اگر ماهواره هجوم می آورد شبکه های مختلف تلویزیونی هجوم می آورند بازی های یارانه ای هجوم می آورد کودک ما کمتر آسیب خواهد دید نوجوان ما کمتر آسیب خواهد دید.

 

 

 چون او یک دژ دارد در باز نیست که هر که هر فکری داشت راحت به دلش وارد شود آدم خامی نیست مثل آب در سینی نیست که به هر طرف رفت آن هم به همان طرف برود بلکه خودش شخصیت دارد اندیشه دارد آزاد منشی دارد و می تواند محفوظ بماند.

 

 

 نکته بعدی که گفتیم این بود که ما اگر می خواهیم کودکانمان جوانان را پرورش دهیم به اعتقادات خودمان به ارزش های خودمان پایبند کنیم باید آن ها را بشناسیم اگر من کودک را نشناسم نوجوانم را نشناسم جوانم را نشانم نمی توانم او را به سمت ارزش ها و اعتقادات خودم هدایت کنم مثل باغبانی که قانون حاکم بر این درخت را نمی شناسد نتیجتا نمی تواند آن درخت را روندش را اصلاح کند به سمت ثمردهی بیشتر هدایت کند لذا ما باید کودکمان را نوجوانمان را جوانمان را بشناسیم.

 

 

 شناخت هم گفتیم یک شناخت کلی داریم یک مشترک بین همه جوانها و نوجوانها و کودکان است و یک شناخت مراحل رشد کودک و تحولات کودک داریم که این فقط شناخت کلی مشترکات جوان نیست این سیری که جوان طی می کند از ده سالگی تا 12 سالگی تا 15 سالگی تا 20 سالگی در این مراحل چه تحولاتی در او اتفاق می افتد که چیزهایی براش پیش می آید این را هم بطور کلی باید بشناسیم.

 

 

 یک شناخت هم شناخت موردی و خاص است که من جوان خودم را باید بشناسم من نوجوان خودم را باید بشناسم کودک خودم را باید بشناسم همه نوجوان ها یک مشترکاتی دارند ولی هر کدام از این نوجوان ها هم خصوصیات خودشان را دارند پدر و مادر همان مشترکات را باید بشناسند و همین این خصوصیات نوجوان خودشان را باید بشناسند.

 

 

 این هم در رابطه با شناخت بود که در جلسه قبل مطرح شد یک بحثی هم مطرح کردیم که والدین باید روش تربیت کودک را هم بدانند که کودک را چگونه می شود تربیت کرد این روش را هم باید بدانند که یک اشاره ای کردیم روش تربیت هر موجودی برخواسته از قوانین حاکم و نیازهای ان موجود است.

 

 

 گفتیم اگر یک درختی را می خواهی تربیت کنی که آن کلی که شما می خواهی بشود باید بدانی چه قانونی برش حاکم است اگر نورش را کم کنی چ گونه می شود اگر جهت نورش را عوض کنی چه تغییری پیدا می کنی اگر خاک را عوض کنی چه اتفاقی در او می افتد اگر حَرَصش کنی چه جوابی می دهد

 

 

اگر قوانینش را بدانی می توانی در او تاثیر بگذاری کودک نوجوان ما هم همین است جوان ما هم همین است اینجا گفتیم که دو تا محور اساسی در رابطه با کودک و نوجوان و در ادامه در جوانی که آن مراحل را ما در کودکی با او طی نکردیم وجود دارد و آن استفاده از علایق و نقطه ضعف هاش هست و دیگری هم استفاده از احساساتی که در وجودش خدا نهاده و قرار داده است.

 

 

 تفاوت این دو تا این می شود که علاقه ها و نقطه ضعف ها مقطعی اند امروز این نوجوان من به دو چرخه علاقه دارد من بخاطر با این علاقه به دوچرخه اش می توانم بکشمکش به سمتی که می خواهم فردا علاقه اش از بین می رود به چیز دیگری علاقه دارد این مقطعی است ولی یک احساساتی در وجود انسان هست که اینها عمیق است همیشگی هم هست مثل اینکه می خواهد به هر چه بهتر و بهتر پیش برود می خواهد به آن قهرمان ها نزدیک شود این در همه ماها هست.

 

 

 از کودکی تا امروز یا مثل اینکه حس رقابت دارد می خواهد که از این دوستش از برادر او از همکارش جلو بزند این یک حسی است که در انسان ثابت وجود دارد یا مثل ترس در کودک وجود دارد در ما هم وجود دارد ما می توانیم از این احساساتی که بر وجود انسان ها حاکم است استفاده کنیم آن را به سمت ارزش ها و معارف هدایت کنیم.

 

 

 این دو محور را هم اشاره کردیم در این جلسه قبل از اینکه وارد این دو محور شویم که بنا بود در این جلسه توضیح دهم یک نکته ای را در نیازهای مربی مقدم بر این هست که باید گفتگو می شد من اشاره نکرده بودم و ان هم ویژگی های لازم در پدر و مادر است.

 

 

 پدر و مادر به عنوان مربی به عنوان تربیت کننده فرزندان چه ویژگی هایی باید داشته باشند؟

 

 

 سه تا ویژگی عمده در پدر و مادر لازم است سه تا ویژگی مهم در پدر و مادر لازم است تا بتوانند کودکشان را تربیت کنند:

 

 

 اولین ویژگی مهم اولین صفت حلم و تحمل است

 

 

وقتی یک مشکلی را در کودک خودمان مشاهده می کنیم اگر حلیم نباشیم اگر از حلم برخوردار نباشیم شتابان برخورد می کنیم با شتاب با مساله مواجه می شویم و این شتاب باعث می شود ما که به مقصدمان نمی رسیم هیچ بلکه از مقصدمان هم دور تر بشویم.

 

 

 در زندگی خودتان اگر این را مرور کنید خیلی اتفاق افتاده یک پدری هست جوانش یک مقدار حس جوانی اش گل کرده یک جاهایی سرکشی می کند پدر به جای اینکه آرام باشد حلیم باشد و این حلمش باعث شود که بیاید فکر کند مشکل جوان چیست چگونه می توانم حلش کنم با تندی با او برخورد می کند.

 

 

 این تندی مشکل را که حل نمی کند هیچ، این جوان را دور می کند از پدر و سرپیچی اش را تشدید می کند این نتیجه ی این است که من حلم ندارم. این نبود حلم و شتاب در پدر و مادرها خصوصا در برخورد با نوجوان و جوان زیاد است خیلی از جاها وقتی ما مشکلات خانواده ها را نگاه می کنیم می بینیم پدر و مادر به جای این که فرصت به خودش دهد مشکل را پیدا کند و بعد درست با او برخورد کند همان جا در لحظه تصمیم گرفته و برخورد کرده است و این زندگی را به هم ریخته است.

 

 

 این عنصر حلم در زناشویی هم موثر است یعنی زن و شوهر در زندگی زناشویی هم موثر است. زن و شوهر گاهی یک مشکلی که ما هم پیدا می کنند تا یک خانم این رفتار را شروع می کند آقا می خواهد سریع همان جا برخورد کند مجال نمی دهد نه به خودش نه به طرف، که مشکل را خوب دریابد علت را خوب پیدا کند و بعد با او برخورد کند.

 

 

 حلم در همه کارها خیلی مهم است خصوصا در ارتباط با دیگران و بویژه در ارتباط با فرزندان. ما باید اصل اولمان را در برخورد با هر چیزی از بچه هایمان که می بینیم حلم تحمل قرار دهیم یعنی وقتی از جوان خودمان نوجوان خودمان چه دختر باشد چه پسر یک برخورد دیدیم اصل اولمان این باشد شتاب نکنیم شتاب نکنیم حلیمانه آنچه که پیش آمده را تحمل کنیم و این حلم و تحمل زمینه می شود برای کار بعدی.

 

 

 صفت بعدی تدبیر است یعنی پدر و مادر در برخورد با کودک باید اهل تدبیر باشند یعنی چی اهل تدبیر باشند یعنی این که بعد از اینکه حلم شکل گرفت مساله را تحلیل کنند بررسی کنند به او فکر کنند ریشه هاش را بشناسند علائمش را بررسی کنند این یک دو اینکه بینند این مشکل چگونه درمان می شود با چه روشی بروند بهتر می توانند این مساله را حلش کند.

 

 

 مستقیم با کودکشان را نوجوانشان یا جوانشان حرف بزنند بهتر حل می شود یا اینکه از طریق دوستان اقدام کنند بهتر حل می شود. الان گفتگو کنند بهتر است یا بگذارند مثلا در یک فرصت دیگری حرف بزنند. من با او صحبت کنم بهتر است یا مادر او با او صحبت کند بهتر است. این می شود تدبیر.

 

 

 یعنی حساب می کند که در چه زمانی؟ چه کسی؟ به چه روشی؟ با این مشکل برخورد کند حساب می کند این مشکل از کجا برخواسته است؟ چه ریشه ای داشته؟ و راه درمانش چیست؟

 

 

ما خیلی از جاها بدون بررسی مشکل بدون اینکه ریشه یابی کرده باشیم بدون اینکه مشورت گرفته باشیم این مشکل را چگونه می شود درمانش کرد یا اگر مشورت نمی گیریم حداقل خودمان فکر کرده باشیم که این کار را چگونه می شود درمان کرد برخورد می کنیم و معمولا هم این برخوردهای چکشی و بدون تدبیر فاصله ها را زیاد می کند هم زبانی را از بین می برد ارتباط ها را آسیب می زند بعد به جایی می رسد که این جوان شما نوجوان شما به دیگران پناه می برد با دیگران خیلی راحت حرف می زند ولی با پدرش نمی تواند حرف بزند. چرا چون بد برخورد کرده است.

 

 

 یک پدر و پسری در سفری با ما همراه بودند این پدر مدام امر می کرد و می گفت این، این گونه است. گفتم آقا تکرار کردن و مدام کوبیدن بر سر طرف که نتیجه ندارد. کار را فقط خراب می کند این چه روشی است که شما بکار گرفته اید شما بجای اینکه تکرار کنید یکبار بگویید اگر اثر کرد اثر کرد اگر اثر نکرد بروید دنبال یک راه دیگر یک تدبیر دیگری.

 

 

 بعد همین دو بزرگوار که کنار ما بودند در مسیر دیدیم در ماشین یکی از چراغ ها روشن است که نشان می دهد یکی از درها باز است این در را چک کن آن در را چک کن نه همه درها بسته است هیچ مشکلی نیست رفتیم تا رسیدیم به جایی برای نماز توقف کردیم نماز را که خواندیم سوار شدیم.

 

 

 پسر ایشان رانندگی می کرد آرام به من گفت فلانی در کاپوت جلوی ماشین باز بود در جاده این در را نبسته بود محکم نبسته بود خیلی راحت آمد به من گفت ولی همان جا آرام به من گفت که پدر متوجه نشود چون اگر پدر متوجه می شد دوباره شروع می شد یکساعت همین گونه تو کارهایت بی حساب است و تو چه هستی!

 

 

اگر من ظرفیت داشته باشم مشکل که برای کودکم پیش می آید برای جوانم نوجوانم پیش می آید این قدر مجال بدهم به فرزندم که به من بگوید برخوردهای قبلی من گونه ای نشده باشد که دیگر اصلا نتواند بیاید به من بگوید تا می گوید شروع می کنم پرخاش کردن که تو اصلا دقت نداری فکر نمی کنی.

 

 

این نکته ای که عرض کردم یعنی چی یعنی در هر مساله ای که تحملش کردی حلیمانه با او مواجه شدی بعد تدبیر کردی که درست جواب بدهی در تدبیرت یک چیزی را هم در نظر بگیر و آن اینکه ظرفیت ارتباط و گفتگویتان را کم نکنید یک کاری نکنید که دفعه بعد این دیگر نتواند بیاید این مشکل را به تو بگوید اینی که می گویند پدر و پسر باید رفیق باشند مادر و دختر باید رفیق باشند که رازدار همدیگر باشند دختر راحت بتواند بیاید حرف هاش را به مادر بزند پسر راحت بتواند بیاید حرف هاش را به پدر بزند؛ اساسش این است آنی که محدود می کند برخوردهای غلط ماست.

 

 

 همین جا این را هم اشاره کنم گاهی ما با همکارمان با پسر همکارمان با پسر برادرمان خیلی گرم برخورد می کنیم در خانه که می آییم با فرزند خودمان نه این هم یک زمینه ای است که آن رفاقت را از بین می برد دوستی را از بین می برد ما سعی کنیم ارتباطمان را با فرزندانم تقویت کنیم و بعد طبیعی بدانیم همان طور که من و شما جوان بودیم در جوانی اشتباهاتی کردیم بعد اصلاحش کردیم طبیعی بدانیم این جوان کم تجربه است اشتباه می کند این طبیعی دانستن باعث می شود من تحمل کنم و بعد بدانم تدبیر کنم این هم نکته دوم پس شد گام دوم هم در تدبیر.

 

 

 سوم ظرافت در برخورد است یعنی من که تدبیر کردم حساب کردم باید با ظرافت حرفم را منتقل کنم ظرافت یک پایه اش این است که روحیه طرف مقابلت را در نظر بگیری حساسیت هاش را در نظر بگیری و طبق روحیه او و ظرفیت های او برخورد کنی این ظرافت در تدبیر هم در برخورد هم یک نکته ای است که باید به او توجه کنیم گاهی شما کودکت که اشتباه می کند با ظرافت باید بگویی هیچ اشکالی ندارد کمکش هم بکنی که اشکال را چی کار کند رفع کند چرا چون روحیه اش شکننده است یک وقت هم نه این قدر این در این زمینه اشتباه کرده که نه ممکن است الان اقتضا کند که یک حدی در چهره توبیخ و ناراحتی شما را بیند یک وقت هم می بینید سطح بالاتری دارد پس این سه تا ویژگی را اینجا به او اشاره کردیم حلم و تدبیر و ظرافت در برخورد.

 

 

روش های تربیتی

 

 

دو محور کلی گفتیم یکی علاقه ها و نقطه ضعف ها و یکی هم آن چیزهایی که در نهاد کودک و جوان ما و حتی بزرگسال ما ثابت است که اینها را تعبیر کردیم به عوامل حاکم مثل ترس مثل اینکه انسان دوست دارد برتر باشد دوست دارد به آن آدم های بزرگ نزدیک شود مثل نیاز به اینکه نزد دیگران مقبول باشد تاییدش کنند اینها که در وجود کودک ثابت است.

 

 

 ان محور اول ما چی کار باید با او کنیم تا بتوانیم با این بچه ها را تربیت کنیم دیده اید بچه ها با هم بازی می کنند وقتی می خواهند یک چیز از هم بگیرند چگونه با هم گفتگو می کنند این کودک یا نوجوان یاد گرفته نوجوان دیگر از نقطه ضعفش مثلا بازی با کامپیوتر را که الان در اختیار ندارد می گوید ببین اگر شما این کار را برای من انجام دهی می گذارم بیای با کامپیوتر من بازی کنی این می شود نقطه ضعف از این استفاده می کنی یک کاری انجام می دهی ما در رابطه با کودک باید یک نقطه ضعف ها و علایقش را بشناسیم و بتوانیم از این نقطه ضعف ها و علایق استفاده کنیم.

 

 

 دوم این است که گاهی نقطه ضعف و علاقه ای ندارد اما ما می توانیم ایجاد کنیم چطور مادر ان قدر با بچه برخورد می کند محبت آمیز برخورد می کند که علاقه خاصی به مادر که طبیعی دارد اینجا بیشتر می شود که حتی دیگر مثلا اخم مادر را هم نمی تواند تحمل کند از این بازار استفاده می کند یا اینکه مادر این را به او عادت داده که هر روز این عادت یک پذیرایی خاصی از او می کند یک محبت ویژه ای از او می کند امروز که این را نکرد این حذف می شود می تواند کنترل شود ما در رابطه به علاقه ها و نقطه ضعف های کودکان باید دو راه کار را انجام دهیم:

 

 

 یکی شناختن آن چیزهایی که موجود است علاقه هایی که دارند دیگر اینها را الحمد لله بلدیم می توانیم بشناسیم ولی بکارگیری اش را نمی دانیم درست بکار نمی گیریم

 

 

 دوم اینکه یک جاهایی هم که نیست سعی می کنیم خودمان با محبت یک سری علاقه هایی را ایجاد کنیم و اینها را بکار بگیریم

 

 

 نکته سومی که در این محور هست این است که ما از این علاقه ها چگونه استفاده کنیم؟ از این نقطه ضعف ها چگونه استفاده کنیم؟

 

 

 ما باید باری که می خواهیم رو دوش این علاقه بگذاریم به اندازه اش باشد یعنی اگر به یک برنامه مثلا کودک علاقه دارد این را بخواهیم بگوییم خوب اگر این کار را انجام نده تلویزیون نمی توانی ببینی خوب نمی بینی آن کار خیلی سنگین تر از آن علاقه است جواب نمی دهی می گویی تلویزیون نمی بیند شما وقتی می خواهی یک باری را روی یک پایه ای بگذارید حساب می کنید آن پایه چقدر می کشد اگر ده کیلو بار را تحمل می کند نمی توانید 50 کیلو بار روش بگذارید.

 

 

 علاقه ها و نقطه ضعف های کودک هم همین گونه است به اندازه ظرفیتش باید روش گذاشت این می گوید مثلا اگر فرض کنید شما این اخلاقت را درست کنی درست نکنی دوباره بخواهی مثلا این گونه اقدام کنی نتیجه اش این می شود که مثل من این بستنی که هر روز می خورید پس فرض کنید امروز بهت نمی دهم مثال های کودکانه اش را می زنم تا نوجوانش را و بعد بزرگسال که می شود.

 

 

 جوان ما این است که من ماشین را بهت می دهم حق نداری موتورت را سوار بشوی این گونه چیزها می شود این به اندازه می شود روش بار گذاشت این یک دو از یک نقطه ضعف و علاقه همین گونه مکرر نباید استفاده کرد یعنی ما گاهی می افتیم رو یک دنده یک چیز پیدا کردیم خوب است این جواب می دهد مدام از این استفاده می کنیم ما همیشه باید چند تا چیز را بشناسیم از چند تا چیز استفاده کنیم اگر مدام از یک چیز استفاده کردی دیگر جواب نمی دهد نتیجه نمی دهد.

 

 

 پس سعی کنیم عوامل و نقطه ضعف های مختلفی را بشناسیم و به طوری متفاوت و در جاهای مختلف از او استفاده کنیم متناوب به کار بگیریم یعنی یک نوبت این را بکار بگیر یک نوبت یک چیز دیگری را بکار بگیر یک نوبت دیگر چیز دیگری را بکار بگیر نه همیشه از یک روش.

 

 

 دیده اید ما پدر و مادرها گاهی جمله هایمان هم حتی تکراری است مثلا این جوان ما نوجوان ما صبحانه نمی خورد هر روز هم که می خواهیم به او بگوییم صبحانه بخور همیشه همین جمله را تکرار می کنیم یک جمله یاد گرفته ایم همین را تکرار می کنیم این جمله را یک بار دو بار گفتی بار دیگر باید یک جمله ی دیگری بگویی مرور کنید در ذهنتان زیاد دارید.

 

 

مثلا می خواهید بروید بیرون. می خواهید بروید خانه برادر این جوان شما یا نوجوان شما می گوید نمی آیم شما همیشه یاد گرفتی بگویی تو آدم منزوی ای هستی این بار هم که بگوید نمی آیم می گویید تو آدم منزوی هستی صد بار هم که می شود می گوید من همیشه گفتم تو آدم منزوی هستی چه مشکلی را حل می کند این ما باید یک چیزی را به اندازه ای که می تواند تاثیر بگذارد از آن استفاده کنیم.

 

 

 استفاده مکرر از یک ابزار باعث از کار افتادن ان ابزار می شود این هم پس باید در نظر بگیرید اما بعد از این نقطه ضعف ها و علایق که این را من دارم از آن می گذرم چون فرصت نداریم ولی این را بدانید که یک اهرم بسیار قوی است خیلی قوی است الان خود همین آقایان خانمها که در این جلسه حاضرند در رابطه خانم با آقا در رابطه دیگران در رابطه دیگران مثلا همکاران با همدیگر یک مرور کنید چقدر از نقطه ضعف ها استفاده می شود بزرگ هم هستیم ها 40 سال 50 سال 60 سال چقدر از نقطه ضعف ها استفاده می شود یکی از چیزهایی که خانم هاست و خیلی از او استفاده می کنند چیست نق زدن است.

 

 

خانم قدرت بازو ندارد خدا صدای بلند را به مردها داده آن صدای بلند ندارد ولی یک ابزار دارد نق می زند آرام با یک ریتم منظم بدون اینکه حوصله اش سر برود آرام همین ریتم منظم را می آورد این قدر قشنگ سوهان می کشد روح آقا را که همیشه تسلیم باشد دیگر این حساب کار خودش را می کند اگر من این لیوان را امروز گذاشتم اینجا نگذاشتم سر جاش خانم آمد شروع می کند نق زدن در همیشه بی نظمی این قدر هم می گوید که اصلا این دیگر کار خودش را انجام می دهد لیوان را سر جای خودش می گذارد که نق نشنود بینید یک نقطه ضعف ایجاد شده آن هم استفاده می کند این را نمونه گفتم مرور کنید در زندگیتان این نقطه ضعف چقدر در شما بکار گرفته شده است چقدر شما در برابر دیگران این را از او استفاده کرده اید آن وقت می فهمید این عامل چقدر کارایی دارد.

 

 

 اما بخش عمده ی کار تربیتی والدین استفاده از آن قواعد حاکم بر وجود کودک است یکی از قواعدی که حاکم بر وجود کودک هست یک احساس به او می گوییم احساس کمال جویی یا قهرمان پرستی این جوان و نوجوان ما در زندگی خودش یک کسی را قهرمان می گیرد کامل می بیند سعی می کند چی کار کند به آن نزدیک شود این قانون بر وجودش حاکم است.

 

 

 من و شما هم که در سن بزرگسالی داریم بسر می بریم یک الگوهایی داریم برای خودمان سعی می کنیم هی خودمان را به آنها نزدیک کنیم این قانون در وجود همه انسان ها خصوصا بچه ها کارایی دارد نتیجه این چی می شود نتیجه این قانون این می شود پسر شما وقتی کم کم خود را پیدا می کند بعد می بیند در خانه بابا یک جایگاهی دارد حرفش را می خرند احترام می گذارند وقتی می آید یک جای نشستن خاصی دارد آرزویش می شود مثل بابا شدن الگوی او می شود کی؟ بابا.

 

 

 همین که بابا مثلا از خانه می رود بیرون اگر آن جا یک متکای خاصی پشتی خاصی برای آقا گذاشتند که جای پدر معلوم است این سریع می آید می رود جای آن می نشیند اگر بابا در جواب دادن ها یک گونه خاصی جواب می دهد آن هم سعی می کند همان گونه جواب دهد اگر پای سفره یک گونه می نشنید آن هم سعی می کند همان طور بنشیند این یعنی چی شد؟

 

 

 یعنی اولین راه را خدا برای تاثیر گذاری روی کودک شما دم دستتان گذاشت آن راه چیست؟ خود شما هستید یعنی این را به او ما می گوییم در بحث های تربیتی می گویند تقلید یا الگو پذیری می گویند این کودک حتما یک الگو برای خودش قرار می دهد شما از طریق این الگو می توانی آنچه را که می خواهی در کودک ایجاد کنی از طریق این الگو می توانی آنچه را که می خواهی در کودک ایجاد کنی چگونه؟

 

 

پسر است الگوی او پدر است یا الگو در بعضی رفتارها مادر است. دختر است الگوی او مادر است در بعضی از رفتارها هم الگوی او پدر است من اگر آن رفتارهایی را که دوست دارم در بچه ام اتفاق بیفتد در خودم داشته باشم اگر دوست دارم بچه ام پرخاش نکند خودم هم یک آدم متین در برخوردها اهل پرخاش نباشم می توانم این گونه حالت را به ان چی کار کنم منتقل کنم این می شود کانال انتقالی من.

 

 

 اولین شرطش این است که من پدر و مادر در خانه این الگو را یعنی پدر با مادر گونه ای برخورد نکند که جلوی دخترش پدر او کوک شود مادر هم با پدر گونه ای برخورد نکند که جلوی بچه ها کوچک شود چون اگر کوچک شد پسره دختره می گوید این دیگر بدرد نمی خورد این 4 تا اشکال دارد دیگر الگوی من نیست این که پیامد اینکه این الگوی من نیست چی می شود را بعدا می گویم اولین شرطش این شد.

 

 

 دومین گامی که پدر و مادر باید بردارند چی بود اینکه سعی کنند همانی که به بچه هاشان می گویند دوست دارند بچه ها آن گونه باشند خودشان هم همان طوری باشند اگر شما اگر بچه تان انتظار دارید سر سفره از جوانتان نوجوانتان انتظار داری آرام غذا بخورد در هم آرام غذا بخور اگر انتظار داری لقمه اش را کوچک بردارد از شما شروع می شود لقمه ات را کوچک بردار اینها چیزهای جزئی است.

 

 

 ولی اساس تربیت را گفته بودیم چی سه تا چیز را باید در کودکمان ایجاد کنیم در جامعه امروز در جوانمان باید ایجاد کنیم شخصیت و تفکر و آزاد منشی پدر چگونه می تواند اینها را ایجاد کند اگر پدر یک شخصیتی داشت که مثلا اگر کسی می آید یک حرفی به او می زند همین گونه دنبال راه نمی افتد دنباله رو نیست همین را منتقل می کند همین را به بچه اش هم چکار می کند منتقل می کند گاهی هم می تواند این را یک خرده پر رنگ کند که بچه ببیند یک اتفاقی در اداره افتاده که جلوی بچه هم نبوده بابا می آید می فهمد این اتفاق جایی که شخصیت بروز دارد می آید می نشیند امروز در جمع خانواده هم نشسته نه فقط برای این آقا پسرش یا دخترش در جمع خانواده نشسته امروز در اداره بودیم یک این گونه پیشنهادی به من شد من همین طوری دنبال پیشنهاد راه نیفتادم بروم حساب کردم این آن بروز می دهد آن شخصیت را به بچه یاد می دهد که در اگر بهت پیشنهاد شد چطور برخورد کن.

 

 

 این از طریق الگو یاد می گیری چون پدر الگو است آن هم چشمش کامل دروبین ها را زوم کرده رو پدر ببیند چی کار می کند فقط ما خوب است یک جاهایی که لازم می دانیم پر رنگ کنیم توجه بچه را به الگو جلب کنیم یا مثلا یک مساله ای پیش آمده من می خواهم در بچه ام تفکر اتفاق بیفتد دارم هم فکر می کنم به جای اینکه پسرم دخترم می آیی جلوی من یک بازی می خواهد بکند به او بگویم برو کنار دارم فکر می کنم می توانم این فکر را به زبان بیاورم به قول آقایان بلند بلند فکر کنم، بین بابا من دارم به این فکر می کنم که الان ما می خواهیم برویم فرش بخریم یا بخاری بخریم یا فلان بخریم یک مشکل این گونه دارد خانه که اندازه اش این گونه است یا لوله دودکش ندارد دارم فکر می کنم چی کار باید بکنیم بعد قدم های فکر کردنش را با هم پیش می روند مثلا می گوید این گوشه یک پنجره داریم می شود ولی مشکلش این است این گوشه این گونه است این طوری همان فکر را بلند بلند فکر می کند آن هم یاد می گیرد فکر کردن را یاد می گیرد.

 

 

 یا مثلا یک سوال پیچیده تر مطرح شده نوجوان شما مخاطب شماست جوان شما مخاطب شماست می توانید بیایید در هم فکری ان را همراه کنید و آرام آرام پیش ببرید این گونه فکر را به او آموزش می دهید و بچه را چگونه بار می آورید اهل اندیشه بار می آورید نه اینکه مثل این بچه ای ها هر چی به او گفتند بدون اینکه فکر کند سرش را می اندازد زیر می رود.

 

 

خیلی از پدر و مادرها چون بچه خودشان است خیلی خوب می دانند هر مشکلی برای بچه خودشان پیش می آید می گویند تقصیر این بچه همسایه است این این گونه نبود آن برد من می گویم بر فرض هم تقصیر بچه همسایه باشد تقصیر شما این وسط چیست چرا این بچه دنباله رو شده این باید شخصیت داشته باشد این باید فکر داشته باشد شما این را درست کن در جامعه که نمی توانی بچه را حبس کنی در خانه اول و آخر باید برود در اجتماع پس چیکارش کنم همراهش کن با چیزهایی که حفظش کند شما می گویید در جامعه نمی توانم یک گونه حفظ کنم بچه ام آبله نگیرد چی کار می کنید واکسن آبله را به او می زنی این هم می گویی من نمی توانم بچه را در کوچه حفظ کنم این باید برود در کوچه با بچه ها بازی کند چیکارش کنم یک گونه کن دنباله رو نباشد گونه کن وقتی به او پیشنهاد می کنند فکر کند گونه ای رفتار کن پیچیده شود.

 

 

 بازی ها را بفهمد این می شود کاری که ما باید انجام دهیم پس من الگو شده ام برای پسرم برای دخترم اولین کار این بود که این الگو سوراخ بر ندارد نشکنیمش پدر و مادر همدیگر را حفظ کنند.

 

 

 دومین کار این بود که من بیایم آنچه را که خوب می دانم در رفتار خودم ایجاد کنم و یک جاهای هم پر رنگش کنم که بچه ببیند یاد بگیرد برای آزاد من هم همین است وقتی شما رفت آقا یک کاری کرده اشتباه است خانم به او می گوید این اشتباه است سفت و سخت وایستاده هی توجیه می کند نه این طور نیست خیلی واضح ها آنجایی هم که متاسفانه ما می افتیم روی لجاجت و اصرار جایی که خیلی واضح است همه می فهمند این اشتباه است.

 

 

 ولی این آقا در عمرش نشده یک بار قبول کند که اشتباه کردم یک بار هم قبول نمی کند که اشتباه کردم این کودک هم نگاه به این می کند نتیجه اش چی می شود هیچ وقت زیر بار این نمی رود که من اشتباه کردم آزاد منشی از خودش نشان نمی دهد ولی اگر پدر نشان داد من اینجا تصمیم گرفته بودم این اشتباه بود آن هم یاد می گیرد هر جا اشتباه را به پدر یا مادر نشان داد جایی اشتباه کرده بود بگوید نشان هم بدهد بگوید من این گونه بود این کار را کرده بودم الان فکر می کنم اشتباه است خیلی راحت می آید می گویم اشتباه است.

 

 

 این از الگو این چیزها را یاد می گیرد این تقلید بود الگو پذیری بود با الگو پذیری ما می توانیم شخصیت، اندیشه آزاد منشی را به بچه منتقل کنیم همان طور که می توانیم آدابی را که آموخته ایم اعتقاداتی را که داریم و هدف هایی را که داریم را به بچه منتقل کنیم.

 

 

 متاسفانه این الگو پذیری و تقلید با اینکه موتورش روشن و فعال است چه ما بخواهیم چه نخواهیم این در بچه روشن است و دارد مدام عکس برداری می کند و انجام می دهد ما این طرف خوابیم غافلیم و درست از این استفاده نمی کنیم ما در رابطه با این عاملی که گفتم الگو پذیری و تقلید چه روشی را می توانیم به کار بگیریم ما سه تا کار باید بکنیم یک تقویت الگوی صحیح الگوی موجود یعنی این کودک پدر او الگوی او است دایی اش الگوی او است معلمش الگوی او است و الگوی خوبی است این را باید چی کار کنیم تقویت کنیم.

 

 

 یعنی چی تقویت کنیم؟ یعنی گاهی نشستیم نه زیاد تکراری ها گاهی نشسته ایم از او حرف بزنیم آره این آقای معلم خیلی معلم خوبی است آدم این روی است این گونه است تعریف و تمجید مادر در خانه است پدر نیست می نشینی می گویی پدرت خیلی خوب است اخلاقش این گونه رفتارش این گونه است الگو را چی کار می کند تقویت می کند پدر در خانه است مادر نیست با پسرش دخترش می نشیند حرف می زند تقویت می کند مادر را مادر این گونه است تحملش خیلی خوب است فلان است این یک کار ماست تقویت الگوی موجود یک کار ماست.

 

 

 کار دوم ما چیست بچه ممکن است بزرگ شود آرام آرم بزرگ شود دیگر پدر یک الگوی مناسبی براش نیست چون رشد کرده پدر هنوز همان سطح پایین است بسته به این است یک وقت نه پدر خودش یک آدم بزرگی است این تا آخر هم می تواند الگوی بچه اش باشد اما یک وقتی نه پدر در یک سطحی از علم و فرهنگ قرار دارد تا یک جایی الگوست از آن به بعد نیست اینجا چی کار باید کرد الگوهای جدید ایجاد کنیم.

 

 

 یعنی وقتی می بینیم بچه دارد بزرگتر از بابا می شود نه این که قدر و قامت و فهمش ها یعنی الگوهایی که می خواهد دیگر بابا نیست از اینجا باید آرام آرام سعی کنیم الگوهای جدید را ایجاد کنیم الگوهای جدید هم همان طور که گفتم با حلم با تدبیر با رافت این سه تا چیزی که گفته بود با حلم یعنی شتابان نیاییم بگوییم این الگوی خیلی بدی است نه این گونه جا نمی افتد که با حلم با تدبیر که چگونه می شود الگو را جا انداخت و با ظرافت.

 

 

 گاهی می بینید در یک جایی یک تعریفی یک اشاره کوتاه کافی است روضه خوانی راه انداختن که بنشینی مفصل صحبت کنی دایی ات این گونه است عموت این گونه است هی بخوانی فقط آن را دور می کند می گوید اینها دارند بهم تحمیل می کنند اما خیلی ظریف الگو ایجاد کردن این هم کار دوم ماست در رابطه با این ایجاد الگوی مناسب.

 

 

 سه اینکه یک وقتی می شود که جوان ما نوجوان ما در جامعه الگوی نامناسب پیدا کرده است الگوی او شده فلان هنر پیشه نمی دانم فلان فیلم کجا الگوی او شده فلان بازیگر فلان تیم مال کجا این شده الگوی او اینجا ما باید چی کار کنیم؟ کارمان نقد الگو است.

 

 

 نقد الگو یعنی چی؟ یعنی باز خیلی آرام باز همان سه تا نکته حلم و تدبیر و ظرافت بدون اینکه احساس کنیم یک ریتمی همان ریتم خانم ها بود گفتم نق می زنند آرام و مستمر در هم با یک ریتم نرم گاه به گاه چی کار می کنی اشکالات را نشان می دهی حتی گاهی همراه با تعریف این آقا خیلی خوب است ها این جاش می لنگد آرام تعریف می کنی که طرف در برابرت موضع نگیرد در عین حال می گویی این اشکالات را هم دارد و آرام آرام نقد می کنی.

 

 

 ما اگر این هنر را داشته باشیم الگوهای غلط کودکان نوجوانان جوانانمان را نقد کنیم و بگذاریم کنار خیلی هنر بزرگی است چون این جان ما نوجوان ما از کانال این الگو آرایش موش پوشش لباس نوع فکر کردن نوع حرف زدنش همه چیزش تحت تاثیر قرار می گیرد.

 

 

 اگر این ریشه را بتوانیم تعطیل کنیم همه اینها اصلاح می شود به جای اینکه بگوییم پسرم چرا موهات این گونه است با مو برخورد کنیم از ریشه حلش کرده ایم باید این گونه پیش برویم پس این هم کار سومی است که در رابطه با این الگو پذیری باید انجام دهیم.

 

 

 کار چهارم ما در رابطه با تقلید و الگو پذیری چیست ما از تقلید استفاده می کردیم که بچه ی ما فرزند ما شخصیت و اندیشه و آزاد منشی را داشته باشد وقتی این را پیدا کرد آرام آرام بزرگ شد این شخصیت باید به این سمت بیاید که از کسی تقلید نکند وقتی شخصیت در او شکل گرفت اگر هم می خواهد از کسی پیروی کند با چشم باز آگاهانه با شناخت باید پیروی کند.

 

 

 این را چگونه درست کنیم وقتی دیدیم نوجوان ما دارد در او شخصیت شکل می گیرد فکر و اندیشه هم پیدا کرده کم کم یک چیز درست و درمان می شود دیگر از آن کودکی هاش عبور کرده آرام آرام باید به این سمت هدایتش کنیم که این الگوی خوبی است ولی اگر می خواهی پیروی از او کنی بفهم و پیروی کن آن هم باز با همان سه نکته حلم و تدبیر و ظرافت باز با همان سه نکته یعنی با دقت حتی از معصوم می خواهیم پیروی کنیم ما ماموریم که آگاهانه و با معرفت پیروی کنیم نه اینکه چشم بسته.

 

 

 هیچ کدام از معصومین صلوات الله علیهم هیچ کس را نخواستند که چشم بسته دنبال خودشان راه بیندازند مگر در عرصه هایی که تعبدی است مثل نماز بخوانم نماز بخوان چند رکعت بخوان دو رکعت دیگر کاری نمی توانم بکنم تشریع خداست خدا گفته صبح دو رکعت بخوان ظهر 4 رکعت بخوان اینجا دیگر فرمایش الهی است که معصوم به من منتقل می کند.

 

 

 اما وقتی به شما می گوید این گونه فکر کن وقتی می گوید این گونه برخورد کن روشنت می کند بعضی ها در تفسیر این جمله از قرآن که و لکم فی رسول الله اسوه الحسنه این نکته را گفته اند می گویند پیامبر در او تاسی هست الگو گرفتن هست ولی یک ویژگی می گوید اسوه الحسنه اسوه حسنه چیست الگو پذیری پیروی حسن و نیکوش کدام است آنی که آگاهانه پیروی می کنیم می فهمی و دنبال می روی.

 

 

 اگر می بینیم آقا اباعبدالله ع خطبه می خواند برای یارانش مکرر که این گونه است داستان این مشکل پیش آمده ما این طور خواهیم شد فقط برای این است که همه با چشم باز روشن دنبال حضرت بیایند نه چشم بسته اگر حضرت می خواست با چشم بسته بیاورد به 70 نفر داستان تمام نمی شد هزارها نفر می آمدند این هیچ توضیح به آنها نمی داد که ما حکومت نخواهیم داشت ما کشته خواهیم شد اینها را نمی گفت که خیلی ها وقتی می خواهند نیرو جمع کنند این گونه می گویند که ما پیروز خواهیم شد هیچ خطری نیست و نه شما آسیب نمی بینید و این گونه نیرو جمع می کند ولی می بینیم نه آقا این کار را نمی کنند.

 

 

 پس ما یکی از عواملی را که از او گفتگو کردیم برای تغییر در کودک و جوان و نوجوانمان و رساندنشان به تفکر و شخصیت و رساندنشان به معارف و اعتقادات خودمان و رساندنشان به آنچه که هدف هایی که خودمان داریم عامل الگو پذیری بود روش بکار گیریش را گفتیم چند تاست:

 

 

1-     الگوی موجود را تقویت کن

 

 

2-    دو الگوی مناسب ایجاد کن

 

 

3-    آفت الگوهای غلط را نقادی کن

 

 

4-    وقتی شخصیت در کودکت شکل گرفت آرام آرام این را بیاور به سمت پیروی و تقلید با معرفت با استدلال با منطق تا اینجا این بحث تقلید را پی گیری کردیم.

 

 

آسیب های تقلید

 

اگر ما الگوی موجودی که پدر یا مادر است شکسته شود یا وقتی الگو موجود نیست الگو برای کودک ایجاد نکردیم یک آسیبی پیش می آید این است که کودک ممکن است خودش رو به دیگران بیاورد و رو به دیگران آوردن همانا و خطر اشتباه در انتخاب الگو هم همان اگر انتخاب الگو اشتباه اتفاق افتاد تا شما بخواهید این را از او جدا کنید زمان می برد این یک آسیب است که باید حواسمان باشد.

 

 

درون گرا و منزوی شدن

 

 آسیب مهمی که ممکن است پیش بیاید این است که ممکن است کودک وقتی دید الگوهای بیرونی اش شکسته شد مادر پدر را خراب کرد مادر پدر را خراب کرد الگوها خراب شدند برود به خودش پناه بیاورد درون گرا شود و وقتی درون گرا شد منزوی شود یا اگر منزوی شد چون دیگر بیرون کسی را می بیند همه چیز را خودش می بیند منزوی هم شد چون بیرون کسی را نمی بیند که قهرمانش باباش الگوی او باشد.

 

 

غرور

 

 فقط خودش را می بیند دچار غرور می شود همیشه یکی از چیزهایی که ما را از غرور نجات می دهد این است که بیرون یک کسانی بزرگتر از خودمان می بینیم وقتی در بیرون کسی را بزرگتر از خودمان نمی بینیم آرام آرام من سر آمد می بینم خودم را و این می شود غرور اگر الگو شکسته شد ممکن است من درون گرا شو به خودم پناه ببرم درون گرا شوم یا مغرور شوم خودم را از همه بالاتر ببینم این یک مختصری بود در رابطه با بحث الگو پذیری عوامل دیگری مثل و ترس و محبت و تشویق و اینها هم می ماند که ان شاء الله در وقت دیگری یک صلوات ختم کنید.

 

 

شاگرد: علل طغیان بچه ها جوان ها الان که ما در جامعه می بینیم بیکاری که چند ماه این جوان بیکار است برنامه خاصی ندارد می گویم هستش این جا جلسه قرآن اینجا نمی دانم فلان هست اینجا هست و علاقه به همه اینها نیست یک برنامه ای باید برای این چند ماه بیکاری که اگر تحصیل می کند در زمانی که تعطیل هست یا اینکه دیگر تحصیلاتش تمام می شود یا به علیلی یا توانایی خانواده نیست ادامه پیدا کند این تحصیلات یا علاقه نیست یا به هر شکل بعد بچه بیکار است طرف مثلا 37 سالش است ازدواج نکرده است در خانه بابا است آن شرمندگی خودش را دارد خانواده هم اصرار بر ایشان دارد که ازدواج کند بعد می گوید من خودم اینجا صبح که بلند می شوم شما را نگاه می کنم که مثلا چه سن ازدواج کردید و من الان به این سن و سال رسیدم که مثلا شما بیایید بچه های مرا مثلا برای آنها الگو باشید الان هنوز خودم سربارم!

 

 

استاد: بحث ما بحث تربیت است نه مشکلات اجتماعی ولی من به این اشاره می کنم یک وقت بیکاری مثل اینکه در دوران تحصیل است تابستان فرزند ما بیکار است آن باید پدر و مادر براش برنامه ریزی کنند برنامه ریزی هم الزاما این نیست حتما بفرستیمش شش تا کلاس ما نگاه باید بکنیم به علایق کودکمان یکی مثلا به یک حرفه ای علاقه مند است یکی به ساختن یک وسیله ای علاقه مند است از این علایقش استفاده کنیم وقتش پر شود یک وقت هم هست که تحصیلش تمام شده الان بیکار است.

 

 

 با اینکه این مساله یک مشکل اجتماعی است من یک اشاره ای بکنم ما در جوان های به اصطلاح پسرهای جوانمان یک مشکل داریم و اینکه نوع تربیتشان به گونه ای است که برای موقع وقتی به سن و سال کار می رسند یک حدی از کار را برای خودش توقع دارند که مثلا حتما یا کارمند شوند تجارتی راه بیندازند به هر کاری لازم نیست تن بدهند این مشکل ایجاد می کند در حالی که این جوان ولو تحصیل کرده اگر قانع باشد الان وقتش را به بطالت نگذارند به یک کار پایین تری مشغول شود امکانش هست البته این بر می گردد به نوع تربیت من.

 

 

 به یکی از این جوانها می گفتم چطور می شود در کشور ما افغانی براش کار پیدا می شود برای جوان خودمان کار پیدا می شد چرا کار پیدا نشود علتش چیست علتش این است که من امروز اگر دیدم مطابق تحصیلم کار نیست ولی می توانم در باغ را باغ انجام دهم می توانم در ساختمان کار ساختمان انجام دهم چرا این گونه نباشم نسل ما این گونه بودند.

 

 

 یکی از دوستان من که یک سال از من بزرگتر بود یک سال زودتر از من دیپلمش را گرفت همان موقع هم ازدواج کرد هیچ کار هم نداشت صبح بلند شد رفت آن جایی که محل اجتماع کارگران بود وایستاد رفت کار چرا چون تربیتش این اقتضا را داشت ولی بچه امروز را ما یک گونه تربیت کردیم اصلا نمی تواند برود این گونه کارهای اینجام دهد این یک اشکالی است که از قبل باید حلش کنیم ما اگر سطح توقعمان را پایین بیاوریم جوانان ما نه برای همه عمر برای یک مقطعی همان جوانی هم که می گویم یک سال بزرگتر از من بود دیپلمش را گرفت بعدها شد جزو مسئولین یکی از ادارات مهم آن شهر چون تصحیلاتش را داشت اندیشه و فکرش را هم داشت ولی آن موقع موقعیت براش فراهم نبود.

 

 

 پس با اینکه ما بررسی مشکلات اجتماعی را اینجا نمی خواهیم داشت ولی یک بخشی اش که بر می گشت به تربیت یکی اش اوقات فراغت بود یکی اینکه بچه هایمان را گونه تربیت کنیم که در هر شرایطی بتوانند گلیم خودشان را از آب بکشند منتظر نباشند مثلا حتما صد میلیون داشته باشند تا کار راه بیندازند به کمترش قانع نیست حتما باید کار پشت میز باشد اگر مثلا قرار شد من بروم بیل بزنم دیگر نمی شود ما این گونه نبودیم شاید شما هم الان.

 

 

 بررسی کنید جوانی خودتان این گونه نبودید خیلی راحت میرفتیم کار می کردیم این را در تربیت ما باید یک مقداری اصلاح کنیم البته این به معنای چشم پوشی از مسائل مدیریتی دولت و اینها هم نیست دولت هم باید کاری کند تلاشی کند آن هم به جای خودش

 

 

شاگرد: پرسیدند تفاوت شخصیت و اعتماد به نفس چیست؟

 

 

استاد: شخصیت ابعاد مختلفی دارد که یی از ابعاد یا یکی از پایه هاش اعتماد به نفس این اعتماد به نفس در جایی بروز پیدا می کند که شما مثلا بخواهید یک کاری را انجام دهید یا تصمیمی بگیرید یا با کسی برخورد کنید به خودت خیلی اعتماد نداری یعنی خودت را خیلی قبول نداری لذا نمی توانی برخورد کنی نمی توانی آن کار را انجام دهی اعتماد به نفس یکی از اجزا شخصیت است.

 

 

 اما شخصیت چیزهای دیگری هم در ضمنش هست همین که شما دنباله رو نیستی این یکی از عناصرش است دنباله رو نیستی نه اینکه یک آدم قدّی هستی که هر کی هر چی گفت خلافش بگویی نه آن هم یک بیماری است می گوید چون آن گفته ولو حرف درستی هم هست من نه برای یک چیز دیگر غیر از آن بگویم.

 

 

 این به این معنا نیست ها یعنی اینکه وقتی یک چیزی گفتند به صرف اینکه دیگری گفته شما دنبالش راه نیفتید که این را ما متاسفانه در جوان و نوجوانمان زیاد داریم دوستش یک چیزی می گوید دنبالش راه می افتد این یک سد است که هر کی هر چی گفت دنبال راه نمی افتم. مرحله دومش این است حال چی گفت بنشینم روش فکر کنم که آن بعدی می شود که تفکر است.

 

 

شاگرد: اگر یک الگو برای بچه ی مان مشخص کنیم با آن علایق یا استعدادهاش هماهنگ نباشد آیا باعث سرخوردگی اش نمی شود مثلا می گویم بچه گرایش به یک رشته هنری دارد می رود الگوی او مثل علوم اسلامی است؟

 

 

استاد: بینید الگو یک الگوی عامی می گوییم که مثلا فرقی نمی کند ما الان وقتی مثلا می گوییم امام ره در رفتارش در اجتماع با خانواده اش با دیگران الگو بود این فرقی نمی کند من دانش آموز باشم طلبه باشم مهندس باشم چه باشم این یک الگوی عام است.

 

 

اما یک وقتی من در رشته خودم یعنی من به عنوان کسی که مهندسم در رشته خودم می خواهم یک کسی باشد آنجا حتما الگو باید در آن رشته باشد یعنی کسی باشد یک پزشک بسیار خوب است در برخوردش با بیمار در برخوردش با همکارانش یک خصوصیاتی دارد در آن رشته این می شود الگوی من.

 

 

 آن الگویی که ما مطرح کردیم الگوی عام است که دیگر به گرایش ها هم کاری ندارد البته الگوی عام، کلا الگو باعث می شود من یک سری چیزهایم را با آن تطبیق دهم اگر مثلا من نوع رفتار وقتی آن شد برام الگو آن شد قهرمان من نوع حرف زدنم نوع برخوردم با قضایا را سعی می کنم مثل آن انجام دهم لذا یک سری از چیزها علایق خودم و گرایشات خودم را حذف می کنم چرا؟ چون می خواهم به او برسم.

 

 

 همیشه ما برای رسیدن به یک چیزی که دور دست است از یک سری چیزهایی که داریم چشم پوشی می کنیم این قانون زندگی است شما اگر می خواهی به پول برسی باید از راحتت، از خوابت چشم بپوشی، اگر خواستی سیر شوی باید از این بالاخره رنجِ فک زدن را تحمل کنید این قانون زندگی است هر چی خواستی بدست بیاوری باید یک چیزی هم هزینه کنی کسی که یک الگو پیدا کرد خواست به آن برسد ناچار باید از یک سری چیزها بگذرد.

 

 

شاگرد: حجاب بچه ها؟

 

 

استاد: حلم برای همین است ماها دو گونه برخورد می توانیم بکنیم برخورد مقطعی و چکشی چرا موهات این گونه است؟ یک وقت هم اگر سن و سالشان پایین است قیچی را برداریم موهایشان را بچینیم این مشکل را حل نکردیم یک کم حوصله کن این درخت گردو آفت زده است شما یک چیز بردار مثلا همان لحظه فقط آفتش را بکش باز هم هست سر جاش ولی ریشه را پیدا کن افت کجاست آن را حلش کن آفت ریشه ای حل می شود.

 

 

 حلم باید داشت تدبیر باید داشت و ظرافت یک خرده حوصله کنید ما همیشه وقتی بچه مان یک رفتار غلط دارد دیگر اصلا نمی خواهیم تحملش کنیم اشکال ندارد این رفتار غلط را برای برنامه داشته باش یک ساله حل بشود ولی ریشه ای حل شود اما بخواهی در ساعت حلش کنی حلش کردی به نظرت هم موفق است ولی ریشه هاش حل نشده جایی که شما نیستی هست فقط در حضور شما نیست

 

 

شاگرد: عقاید بچه ها؟

 

 

استاد: عقاید که اساسی تر است عقاید را بروز نمی توانیم درست کنیم عقاید را با حرف زدن با فهمیدن می توانیم درست کنیم منتهی باید ببینیم کی باید حرف بزند چگونه باید حرف بزند این خیلی مهم است مثلا این شک کرده در خدا بگویم کی گفته شک کنی و نمی دانم 4 تا استدلال براش بیاورم ممکن است قانع نشود و هی بیایم اساسا از یک ریشه ها را این شاخ و برگ ها را بگذارم کنار بیایم سراغ ریشه ها.

 

 

 اصلا ما چرا سراغ خدا می رویم کی گفته سراغ خدا برویم از یک ریشه ای درست کنیم این یک ساختمان محکم درست می شود می آیی بالا ماها متاسفانه حلمش را نداریم شتاب داریم می خواهیم زود مخصوصا یک جاهایی هم به آبرویمان گره می خورد من ریس اداره فلان در مسجد فلان به عنوان حاجی فلان شناخته می شوم الا بچه من موهاش این گونه باشد.

 

 

 دیگر به دین و خدا و پیغمبر و بچه کار ندارم با آبروی خودم در شهر و مسجد کار دارم چه اشکالی دارد مردم بفهمند آقا این بچه مگر ائمه نداشتند بچه هایی که یک دفعه منحرف بودند مگر پیامبر خدا نداشت بچه ای که منحرف بود به کجا بر می خورد یک خرده حلیم باشیم ترس شخصیت دنیای خودمان را یعنی باز ترسِ شخصیت، ترسِ اعتبار است ترسِ دنیای خودمان دیگر بخاطر خدا هم نیست بخاطر دنیای خودم می خواهم بچه ام را زودتر بگویم این گونه نباش ما باید آن سه تا نکته ای که گفتم حلم و تدبیر و رافت را داشته باشیم نداشته باشیم کلاهمان پس معرکه است

 

 

شاگرد: بحث پدر و مادر را کردید در وضعیت کنونی که الان رسانه ها هستند 5 درصد شاید بچه ها الگو پذیری داشته باشند بیشتر الگویشان تلویزیون و رسانه و این چیزهاست برنامه های مختلف از مجری بگیر تا غیره آنها را چیکارش کنیم؟

 

 

استاد: بله اولا رسانه یک وسیله ی انتقال است وسیله آموزش است این گونه نیست که چون رسانه هست آن بشود الگو اما این وسیله آموزش وسیله انتقال می تواند راه بدهد به یک الگو یعنی مثلا یک مجری را یک کسی را بیاورد در خانه شما بشود الگوی بچه تان.

 

 

 ما در رابطه با رسانه چی کار باید بکنیم؟ یکی عصر رسانه ما یک فرصت های ارتباطی یک زمینه های گفتگو یک اوقات هم نشینی با بچه هایمان باید ایجاد کنیم همین بچه ای که پابند تلویزیون هست وقتی مهمان برای شما می آید عمه ای دایی خاله ای دوستی می آید اصلا از تلویزیون جدا می شود وقتی می روید سفر دیگر اصلا فیلم و سریال و همه چیز یادش می رود می رود دنبال کار پس یعنی رسانه را می شود کنترل کرد می شود جایگزین براش پیدا کرد می شود مدیریت کرد مدیریت نه یعنی حذفش کنیم یک بخش مدیریت است که کنار رسانه زمینه های دیگر ایجاد کنیم یک بحث دیگر این است از رسانه الگو گرفت یک شخصیتی را رسانه معرفی کرد شد الگو آن الگو بد است یا خوب اگر خوب است تقویتش می کنیم اگر بد است همان روش نقدی که گفتم را باید پیش بگیریم

 

 

شاگرد: الگوهای سر درگم است

 

 

استاد: اینها الگو نیستند ببینیم الان نگاه می کنید آمده اینجا این شخصیت قهرمانش و الگوی او نیست دید امروز مثلا یک خانم مقنعه اش را قرمز کرده این هم قرمز را پسندید رفت انجام داد این الگوی او نیست یک نمونه دید مثل اینکه یک مانکنی را پشت ویترین می بیند که مانتو قرمز پوشیده پسندید این مانکن الگوی او نیست این چیزی که آنجا گذاشتند این فقط چی شده دیده پسندیده این دیده پسندیده غیر الگو گرفتن است

 

 

شاگرد: من یک پسری دارم 17 سال است بعد این بابا بعضی جاها در جمع بودیم مدام شخصیتش را خرد کرده یا با اقوام بودیم خیلی درگیری بوجود آورده بین مثلا برادر من یا مادر من الان پسرم می گوید من طوری شده آبروم رفته شما باید این خانه را جابجا کنیم برویم یک جای دیگر بعد قوم و خویشانمان هم اصلا خانمان نمی آیند

 

 

استاد:  این یک نکته ای دارد که اشاره کردند پدرها خصوصا گاهی با بچه هاشون گونه برخورد می کنند که هیچ وقت آنها را با عرض معذرت آدم حساب نمی کنند. این آقا این بچه دیروز نیست دو سالش نیست ده سالش نیست الان 15 سال است باید یک حساب کتاب براش باز کنیم شده 18 سالش 20 سالش است هنوز هم آدم حسابش نمی کند و چگونه هم آدم حسابش نمی کند من 50 سالم است آن 20 سالش است انتظار دارم همه آن دقت و حسابی که در کار من 50 ساله است می خواهم در آن بچه ببینم اگر ندیدم به نقد می کنم در سرش می زنم این اولین صدمه ای که می زندش شخصیت را خرد می کند به جای اینکه شخصیت را پرورش دهد این یک نکته ای که مشکل ایشان است گفتم همه این را در نظر داشته باشند.

 

 

 اما پدر برخورد کرده ما چی کار باید بکنیم ما باید در کنار آسیبی را که پدر زده یک مقدار تخفیف دهیم کمش کنیم دو کنارش ترمیم کنیم درست بکنیم درست کردنش به این است:

 

 

 یک با الگو براش ایجاد کردن

 

 

 با حمایت کردن احترام گذاشتن خوبی هاش را گفتن که اعتبار پیدا کند

 

 

و سه اینکه به او بیاموزیم اول و آخر در مسیر زندگی مشکلات هست امروز پدرت باید این گونه برخورد کرد در جامعه فردا ممکن است دیگری با در برخورد کند از این مشکلی که پیش آمده درس بگیرد در برابر این گونه آسیب ها واکسینه شو که زود با 4 تا برخورد شخصیتت فرو نریزد با 4 تا برخورد در بین بچه ها خرد نشوی چون خرد شدن در چشم بچه ها کاملا بر می گردد به عینکی که من به چشمم زدم گونه که من به دنیا نگاه می کنم یکی می بینی باباش می آید دعواش می کند جلوی رفقاش جلوی به ها هیچ ککش هم نمی گزد خرد هم نمی شود آنها هم هیچ احساس نمی کنند این خرد شده یکی هم همین که بابا ش یک چیزی به او گفت رنگ قرمز می شود می خواهد هر گونه شده خود را قایم کند بفهمد خرد شدن ما در برابر برخوردها بر می گردد به نگاه خودمان.

 

 

 دیده اید در جامعه آدم هایی وجود دارند هر خلافی می کند هیچ هم در جامعه شکسته نمی شود چرا چون بر می گردد به نگاه خودشان این را که می گویم عمومی است برای من و شما هم هست اگر می خواهید در جامعه در برخوردها شکست نخورید بر می گردد به نگاه خودمان وقتی یک چیزی را خیلی مهم بدانیم زود هم فرو می ریزیم یعنی ما فرو ریختن خودمان را خودمان درست می کنیم.

 

 

 وقتی یک شخصیت شکننده یا درست می کنیم یک گونه خودمان را درست می کنیم که من آدم اتو کشیده ای هستم که بیرون که می روم کسی نباید بهم چیزی بگوید زود فرو می ریزم اما اگر نه یک آدمی درست کنم که خودم را که بیرون که رفتم هر کسی ممکن است فحش بهم بدهد و هیچ مشکلی هم ندارم سفت می شوم.

 

 

 خدا رحمت کند یکی از بزرگان شیراز آیت الله حائری ایشان در دوران پی از انقلاب در مبارزات و اینها دستگیر شدند بردندشان کمیته آن موقع می گفتند کمیته وقتی ایشان آزاد شدند ما هم یک نوجوانی بودیم همراه 4 تا بزرگترها رفتیم دیدن ایشان به ایشان گفتند در کمیته به شما سخت گذشت یا نه؟

 

 

 گفت نه اصلا سخت نگذشت گفتند چطور؟ گفت پدر من به من یک نکته ای آموخت گفت وقتی می خواهی از در بروی بیرون انتظار داشته باش اولین آدمی که آمد آب دهنش را بریزد در صورتت اگر کی آمد سلامت نکرد اصلا بهت بر نمی خورد گفت ما هم وقتی رفتیم آنجا انتظار داشتیم مثلا چه بکنند چه بکنند آنها اتفاق نیفتاد درجه پایینش اتفاق افتاد لذا خیلی خوش گذشت.

 

 

 این نکته است فرو ریختن شخصیت ما کاملا بستگی به تعریف ما از شخصیت خودمان دارد به نگاه ما به خودمان دارد منی که همه شخصیتم به این قبام یا به این کتم است که کج نشده باشد اگر یک جایی رفتم که کج شده بود فرو می ریزم می شکنم ا در این میهمانی چی شد این رفیقمان دیروز یکی از آشنایان ما تعریف می کرد یک جوانی هراسان آمد در مغازه ما که روبروش بود آقا خاک بر سرم شد گفتیم چی شد گفت شب دامادی دکمه کتم افتاده ای بابا به درک که افتاده این که این همه من گفتم اتفاقی افتاده چرا این گونه شده این فکر می کرده بود دامادی باید همه چیز اتو کشیده همه چیز منظم اگر یک کمی دکمه این ور آن ور شد عالم زیر و رو شده این راحت می شکند.

 

 

 پس ما به نوجوان ها با جوانانمان باید آموزش دهیم شکنندگی شخصیت ما در اجتماع وابسته است به اینکه شما خودت را چگونه تعریف کنی اگر گونه تعریف کردی که هیچ وقت آن قدیم ها تُنبان می پوشیدند شک داشت هیچ وقت در جامعه بین مردم کش تنبانت در نرود تا کش تنبانت در رفت جمع هم کردی ولی شکسته می شوی می ریزی ولی اگر بدانی یکی از مشکلاتی که در جامعه پیش می آید همین است دکمه کت ممکن است بیفتد یکی ممکن است الان من آمدم اینجا حالش بد شد ریخت روی لباس من طبیعی است اگر اینها را پیش بینی کرده باشم شخصیتم فرو نمی ریزد و نمی کشند

 

 

شاگرد:  ما وضو می گیریم آن هم دقیقا کار ما را تکرار می کند نماز می خوانیم تا یک حدودی کار ما را تکرار می کند اینی که آن ؟ که گفتید بعد اینی که فرمودید باید ؟ می شود ملاکی بدهید بگویید از این موقع مثلا اینها نشانه های وقتی است که بیاد به او بگویید الان باید فکر کند این کارهاش نه اینکه فقط دنباله رو باشد و آن الگو همیشه نباید دنباله رو باشد باید بالاخره آن الگو را بگذارد کنار یا اگر هم الگوی کاملی انتخاب می کند باید با فکر باشد یکی این نکته یکی دیگر هم منابع دیگری هم بهمان معرفی کنید

 

 

استاد: نصفه نیمه به من رسید تکه دومش نصفه اول را بگویم آن را گفتم حد را گفتم وقتی کودک و نوجوان شما دیگر شخصیتی در او شکل گرفت دارد به بلوغ نزدیک می شود و بعد از بلوغ یعنی شخصیت در او شکل گرفته یک علامت بارزش این است که هر کی هر حرفی می شنود قبول نمی کند هر راهی هم به او پیشنهاد می شود نمی رود یا مثلا اهل تفکر است وقتی می بینید یک چیزی با او مواجه می شود فکر می کند سوال می کند مطالعه می کند بعد انتخاب می کند اینها یعنی اینها در او اتفاق افتاده اینها نشانه هاش است پس از یک سال و نیمی تا دو سال و سه سال و 4 سال و ده سال شما این مشکل را ندارید آستانه های بلوغ فکری نگویید در رساله ها نوشتند دختر 9 ساله بالغ می شود نه بلوغ فکری آنجا ها که می رسد آنجاها دیگر باید تست کنید که اینها آیا شکل گرفته یا شکل نگرفته است.

 

 

شاگرد:  ...

 

 

استاد:  اگر الگوی خوبی بود بعد اشکال پیدا کرد باز از موقعی که اشکال پیدا می کند عین برخورد ما با الگوی غلط است با یک مقدار ظرافت توضیح می دهید الان ایشان این اشکال را پیدا کرده است. می گویید آدم ها ممکن است تغییر کنند این یک دفعه اشکال پیدا کرد البته با ظرافت و تدبیری که گفتم.

 

 

 صلی الله علی سیدنا محمدو ال محمد

 

 

 

 

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی