هدف سوم: مهارت ارائه
یعنی این که ما بتوانیم آنچه را که خواندهایم و جمعبندی کردهایم، ارائه دهیم. اگر کسی به جمعبندی مطلب دست یافته باشد، ارائه مطلب برای او آسانتر است.
گام اول: کشف پل ارتباطی با مخاطب
مشکل کار از این جا شروع میشود که شما مخاطبی دارید و آنچه را که خودتان یافتهاید، میخواهید به او منتقل کنید. لذا شرایط مخاطب را از دو جهت باید بشناسید:
1- از جهت آشنایی او با مطالبی که میخواهید ارائه کنید
2- از جهت مقدماتی که برای درک مطلبی که شما میخواهید ارائه کنید، در او وجود دارد.
برای آموزش و یا انتقال مطالبی که شما یافتهاید، گام اول این است که پل ارتباطی آنچه که مخاطب شما دارد با آنچه که ندارد و شما میخواهید به او القا کنید را کشف بکنید. یک مثال ساده:
اگر شما بخواهید فرزندتان را با یک دستگاه آشنا کنید، چه کار میکنید؟ اولین کاری که میکنید فهمیدن این است که او چه چیزهایی را میشناسد؟ از آن چیزهایی که میشناسد کمک میگیرید تا او را منتقل کنید به این چیزی که نمیشناسد. آن پل ارتباطی که من میگویم، همین است، یعنی مخاطب شما یک اطلاعاتی دارد، شما باید آن اطلاعات را زمینه قرار دهید، حلقهی رابط قرار دهید، تا او را از آن اطلاعات موجودی که دارد، منتقل کنید به اطلاعاتی که ندارد.
هر جا این حلقه برقرار نمیشود مخاطب شما دچار دشواری فهم میشود. خودش باید بیاید و کاری بکند. یعنی ارائه دهنده و مدرس نقش خودش را خوب بازی نکرده است و حالا منِ شنونده باید بیایم به نحوی چیزهایی را که میدانم و برایم جا افتاده و فهمیده شده و ملموس است، به گونهای کنار هم بچینم تا بتوانم مطلب جدید را هضم کنم و دریابم. پس مشکل ما در ارائهی مطالب از اینجا شروع میشود.
راه کشف شرایط مخاطب:
اگر یک استاد در دانشگاه است خوب دانشجوهایش را آرام آرام تجربه میکند و یا سابقهی واحدهایی که گذراندند را میداند، و در نتیجه کارش راحتتر است، ولی در یک جمع عمومی که شما میخواهید صحبت کنید که افراد را نمیشناسید، این جا باید سعی بکنید که از آن حد مشترکی که در جامعهی ما برای آن سنین خاص مخاطب وجود دارد استفاده کنید. از آن حداقلها شروع کنید.
راهکارهای تسهیل انتقال مطلب
راهکارهایی که میشود انتقال مطلب را سهلتر کرد:
یک، ارائهی ساختار کلی و نقشه بحث
یعنی شِمای کلی چیزی را که میخواهید منتقل کنید، به شنونده بدهید. چون وقتی شُما این شِمای کلی را به شنونده نمیدهید، زمانی که یک جمله میگویید، ارتباطش را با بقیه بحثها نمیداند. همچنان در ذهنش منتظر است یک چارچوبی درست کند، اجزا را به هم پیوند بدهد، مادامی که این انتظار در او هست، خوب مطالب را نمیتواند بفهمد.
خاطرهای را از سفر اولم به مکه بگویم. سفر اول به عنوان کارآموز میرفتم. در مسجد الحرام، روحانی کاروان ما بدون اینکه اصلاً توضیحی دهد که کجا هستید و جریان چیست، اصلاً کعبه کجا است، حجر کجا است و ... بدون مقدمه گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و جمع را دنبال خودش راه انداخت و شروع به انجام مناسک کرد. من که یک طلبة فقه خوانده بودم و حداقل کتاب «مناسک حج» را به خاطر آزمون حج خوانده بودم، متحیر مانده بودم که ما کجاییم و چه باید بکنیم؟!
در آن فضا اول باید توضیح داده میشد که ما کجاییم. طوافی که از ما میخواهند، از کجا شروع میشود و به کجا ختم میشود. آن چیزهایی که به ما آموزش دادهاند، چگونه اینجا تطبیق میشوند و... . دیدم من که طلبگی خواندهام، مشکل دارم. چه رسد به آن بنده خدایی که این چیزها را نمیداند. باید سرعت بگیرد و دنبال روحانی بدود که عقب نیافتد؛ چون اگر عقب افتاد، هیچ نمیداند که چه کار باید بکند. این تجربه باعث شد که من هر وقت با کاروانی به حج میروم، اولین کاری که میکنم این باشد که وقتی به مسجد الحرام رسیدیم و مقدمات را گذراندیم، ابتدا مراحل بعدی را برای آنها توضیح دهم و موقعیت آنها را برایشان شرح دهم. در این صورت زائر میفهمد داستان چیست و گیج نمیشود.
کتاب مکاسب مرحوم شیخ انصاری که در حوزه مرسوم است، حالا بهتر شده است. آن موقعی که ما میخواندیم، صفحههای خیلی بلندی داشت که به آن رحلی میگویند؛ قطع رحلی با خطوط ریز و پشت سر هم که بدون اینکه متن پاراگرافبندی شود، از اول تا آخر سطر، نوشته شده بود.
دو، یافتن بیان مناسب با مخاطب
گام بعدی این است که من دنبال بیان مناسب باشم این بیان مناسب کاملاً مرتبط با شرایط مخاطب است. البته یک سری مسائل مشترکات هم دارد.
گام اول: فراهم کردن زمینهی فهم
1- این زمینهی فهم ممکن است با طرح سؤال باشد. میدانید که در آموزش یکی از چیزهایی که مهم است، ایجاد انگیزه است. یعنی مخاطبت را برانگیزی که گوش دهد و بخواهد دریابد. این ایجاد انگیزه گاهی با طرح سؤال ممکن میشود.
2- گاه با طرح یک مشکل شروع میشود. یعنی شما مشکلی را مطرح میکنید که برای مخاطبتان ملموس است. بعد که ذهن درگیر شد شروع میکنید به بیان مطلب.
3- گاهی برای سهولت بخشیدن به فهم از مثال و حکایت و این چیزها استفاده میکنید.
4- گاهی از مقدمات مفروضی که در بحث شماست، چون آن مقدمات داخل در عنوان موضوع بحث نیست، گفتگو نمیکنید. ولی مخاطب شما آن مقدمات را ندارد. اینجا شما باید آن مقدمات را یادآور شوید و تذکر دهید و بعد بحثتان را شروع کنید.
گام دوم: استفاده از اطلاعات مخاطب
باید شروع از دانستههای او باشد.
گام سوم: ایجاد فرصت تعامل
یعنی آموزش را به سمت آموزش فعال بردن؛ به عبارت دیگر این
فرصت که مخاطب در بحث مشارکت کند، سؤال کند، نقد بزند را ایجاد کنیم. گاهی
هم مخاطبهایی هستند که آن قدر کم رو هستند که در یک جمع زبانشان باز
نمیشود. اینها را باید به شکلی به کار گرفت؛ یعنی استاد باید با مهارتی
آنهایی را که حرف نمیزنند به میدان بیاورد، که تعامل برقرار شود.