هدف از بیان اسرار
بحث از اسرار باید در راستای معیار قبولی حج باشد، معیار قبولی حج چیست؟ در دو روایت از امیرمؤمنان و پیامبر نقل شده است. علامت قبول حج این است که وقتی بر می گردید، برنگردید به آن وضعیتی که قبلاً داشته اید. یعنی اگر ویژگیها و اخلاقیات خاصی در قبل داشته اید دیگر به آن باز نگردید. در یک کلمه معیار قبولی حج تحول است. یعنی حج باید سبب دگرگونی و تحول شود. آدمی که می آید حج و برمی گردد باید یک تحول و دگرگونی در او ایجاد شود.
بحث از اسرار باید در راستای معیار قبولی حج باشد. این خیلی مهم است که شما چگونه اسرار را بگویید چه زمینه سازی برای بحث اسرار بکنید این نکته مهم است آن کسی که می خواهد بحث اسرار عمره یا حج را بگوید باید بداند هدف از بحث اسرار تحول است. کل حج هدفش تحول است، یعنی کسی که از اولی که وارد این اعمال می شود تا آخری که می خواهد این اعمال را به پایان برساند. آن چیزی که اتقافی بیافتد تحول است. باید دگرگونی در او ایجاد شود و روحانی که یک ماه یا دو هفته با کاروان حرکت می کند وظیفه کار فرهنگی و تربیتی را در این کاروان دارد می تواند از ابزار بیان اسرار در این راستا استفاده کند.
تفکیک استنباط فقهی از استنباط تحلیلی
ما در بحث روش استنباط فقهی در نهایت به یک بیان و یک وجه می رسیم. فقیهی بحثی را بیان می کند اگر در این بحث 4 قول هست. نهایتاً خودش می رسد به یک قول. حالا این قول را یا با ظاهر است یا با اظهر است یا با احوط یا همین است و جز این نیست بیان می کند. حالا خود این فقیه یک نظر دارد. اما در بحثهای تحلیلی این طور نیست که شما یک وجه بگویید هست و وجوه دیگر را نفی کنید چون دارید تحلیل می کنید. ممکن است یک حکم ابعاد مختلفی داشته باشد. جهات مختلفی داشته باشد. لذا نمی شود که بگویید همین را می گویم و لاغیر. همین است و بس. این یک وجهی است که از این بیان و روایت استفاده می شود و وجوه دیگر را نمی توان نفی کرد. در اسرار دنبال این نباشیم که برسیم به این که مثل وضو 1 بار شستن واجب 2 بار شستن مستحب و 3 بار حرام است. این در حوزه استنباط است. یعنی شما از دلیل چیزی را استخراج می کنید.
اما حوزه تحلیل چه در بحث اسرار چه در بحث تحلیل احکام مجازات های اسلامی شما نمی توانید یک وجه را بگویید و وجوه دیگر را نفی کنید. بله البته هر وجهی که مستند نباشد، نفی می کنیم.
بنابراین در فقه تحلیلی کار استنباط به یک وجه منحصر، منتهی نمی شود. حتی بیانات روایی این طور نیست که یک وجهی کنند. یعنی می بینید در یک مسئله ای هر کدام یک وجهی را می گویند این نه از باب اینکه دسترسی به وجوه مختلف ندارد مثل من و شما، نه. چون وجوه مختلفی در سطوح مختلف برای آدم های مختلف، شرایط مختلف وجود دارد چند وجه را می گویند.
حتی در جائی که صریحاً روایت علتی را مطرح می کند و به تعبیری منصوص العله است، به آن معنا نیست که علت دیگری ندارد. شاهد هم این است که در مسئله میبینیم برای یک عمل علت های مختلفی وجود دارد. بله اگر معصوم فرموند احرام یا سعی تنها یک راز دارد که خودشان تصریح کردند. آن هم نه حصر اضافی بلکه حضر حقیقی حرفی نداریم اما اینطور بیان نداریم.
اما ذوق یعنی تدبر، تفکر، تأمل در مجموع چیزی که در اختیار شما گذاشتن برای رسیدن به یک وجه. یعنی از این قرائن و آداب و رفتاری که در اختیار شما گذاشته بتوانید با تإمل در ارتباط این ها نکته ای را به دست آورید آن هم مستند نه ذوقی که مثلا بیان کنید من به نظرم می آید این قشنگ است این نشد. در هر حال ذوق باید مستند به جایی باشد. مانند: استلام حجر، از طرفی روایت داریم که حجر الاسود جایی است که میثاق بسته شده از طرفی روایت داریم یمین الله فی ارضه است. اینها را کنار هم بگذار پس شما وقتی دارید دست می زنید یعنی دارید تجدید عهد می کنید. طواف با تجدید پیمان شروع می شود و با تجدید پیمان تمام می شود.