استاد محمد تقی هادی زاده

بلاگ بازنشر فعالیت های علمی تربیتی استاد محمد تقی هادی زاده

استاد محمد تقی هادی زاده

بلاگ بازنشر فعالیت های علمی تربیتی استاد محمد تقی هادی زاده

طبقه بندی موضوعی

نیازها و مسائلِ خانواده

 

 

جلسه اول استاد هادیزاده

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین

 

 

موضوعی که دوستان پیشنهاد کرده بودند که پیرامون آن صحبت شود مباحثی پیرامون نیازها و مسائلی است که در خانواده مطرح است به نظر این حقیر رسید که دو محور را مورد بررسی قرار دهیم:

 

 

 محور اول نیازهای والدین در مواجه با کودکان و نوجوانان

 

 

و محور دوم آسیب های روابط والدین با کودکان و نوجوانان

 

 

 که به مقداری که فرصت اجازه دهد در این یکی دو جلسه به این مباحث خواهیم پرداخت اینکه چرا این دو مبحث را انتخاب کردم علت عمده اش این است که اگر ما خانواده ها و مسائل و مشکلاتی را که دارند مورد بررسی قرار دهیم شاید به راحتی به این جمع بندی برسیم که عمده مسائلی که در رابطه بین والدین و کودکان و نوجوانان پیش می آید برخواسته از کاستی هایی است که پدر و مادر دارند به بیان دیگر نیازهایی که پدر و مادر در ارتباط با کودک و نوجوان خودشان دارند اما این نیازها تامین نشده است محور دوم هم آسیب هاست که باز با بررسی مسائل و مشکلات خانواده ها می شود به این نتیجه رسید که برخی از آسیب ها در روابط بین والدین و کودکان وجود دارد که اگر این آسیب ها شناخته شود و راه حل هاش شناخته شود می شد به سلامت از آنها عبور کرد یا از تحقق آنها پیش گیری کرد این دو محور عمده در روابط پدر و مادر خیلی آشکار و بارز و پر اهمیتند به همین دلیل به نظر رسید که ما در این فرصتی که در خدمت شما هستیم این دو محور را به او به اندازه ای بپردازیم البته من ناچارم در محور اول به نیازهای والدین مورد بحث قرار می گیرد بخشی را گذرا و فهرست وار به او بپردازم و یکی دو محور را که بیشتر نیاز هست کمی مفصل تر از او گفتگو کنم.

 

 

 اولین نیازی که پدر و مادر در محیط خانواده دارند آن هم در رابطه با تربیت کودکان تصور درست از تربیت است بیشتر والدین پدر و مادرها تصور درستی از تربیت ندارند علت این مساله هم این است که آنچنان که باید نهادهای مسئول رسانه هایی که می توانند نقش داشته باشند در این زمینه کار نکرده اند توضیح دهم چرا می گویم تصور درستی نیست علتش این است که پدر و مادرها شاید اگر بپرسید که وقتی کودک مثلا 7 ساله شما 8 ساله شما نوجوان 12 ساله شما می خواهید تربیتشان کنید منظور شما از تربیت چیست چه کاری می خواهید بکنید شاید البته پدر مادرها تصورشان این باشد:

 

 

 که می خواهیم این بچه ها را با آداب اجتماعی آشنا کنیم

 

 

1-    می خواهیم ادب را یاد بگیرند در ارتباط با دیگران در خانواده در محیط میهمانی که می رویم در محیط اجتماعی که مدرسه است فضای مسجد است فضای کانون است آداب برخورد و ارتباط را بلد باشند شاید این یک تعریف مشترک بین همه والدین باشد که اگر از هر یک از پدران و مادران سوال کنید جوابشان این باشد تربیت یعنی آداب را به بچه ها آموختن این آداب یک وقت آداب غذا خوردن است آداب صحبت کردن ارتباط با دیگران برقرار کردن بیشتر در این محدوده می بینند.

 

 

2-    برخی که یک مقدار از این مفصل تر تربیت را می بینند این نگاه را دارند که تربیت یعنی این که کودک را استعدادهاش را پرورش دهیم که در آینده زندگیش بتواند گلیم خودش را از آب بکشد یعنی اگر این استعداد نقاشی دارد اگر استعداد ریاضی دارد اگر استعداد کار فنی اگر استعداد شعر داستان گویی ابیات دارد در این عرصه ها سعی کنم این استعدادها را پرورش دهم یک مقدار داری هر تربیت را که گسترده می کند به این چیزها می رسند.

 

 

3-     برخی هم که یک مقدار با مباحث جدید آشنا هستند عناوین جدیدی به این اضافه می کنند و ان این است ما باید مهارت های زندگی را به بچه ها بیاموزیم تربیت یعنی در یک سری آموزش ها به بچه ها داده شود و یک سری مهارت های زندگی به بچه ها آموخته شود.

 

 

 این تصوری است که از تربیت است غالبا این گونه است اما اگر ما بخواهیم از پدر و مادری که زمینه های مذهبی دارند متدین اند و دغدغه این آینده بچه هاشان را دارند اگر بخواهیم از آن ها الگوهایی را معرفی کنیم که دوستدارید بچه هاتان این گونه شوند ممکن است بیایند در الگوها کسانی را مطرح کنند که کالا تربیتشان متفاوت و گسترده تر از این تعریفی است که ما از او گفتگو کردیم ممکن است بزرگانی از دین را نام ببرند بزرگانی که در گذشته تاریخ آمدند و اقداماتی انجام دادند در تاریخ ما نام و نشانی دارند از صدر اسلام گرفته تا امروز یعنی پدر و مادر اگر دستشان باز باشد اگر محدودیت و تغییر زمان را در نظر نگیرند خیلی راحت ممکن است دوست داشته باشند مثلا فرزندشان مالک اشتر باشد نه به عنوان اینکه یار امیرالمومنین باشد شخصیتی آنچنان باشد یا یک مقدار نزدیک تر فکر کنند دوست دارند فرزندشان کسی باشد که یار امام زمان باشد کسی باشد که امام زمان از او خشنود باشد.

 

 

 این الگو این مقصدی که برای تربیت بچه در نظر می گیرند با آن تعریفی که از تربیت دارند سازگار نیست در تعریف تربیت می گفت که آداب را به او بیاموزیم می گفتیم مهارت های زندگی را به او بیاموزیم اما در این الگوهایی که داریم نگاه می کنیم چیزی بیش از مهارت و چیزی بیش از پرورش استعدادهاست چیزی بیش از آموختن آداب است یک نگرش یک تحول در بینش نسبت به هستی در ان ها اتفاق افتاده است این دو تا را با هم چگونه می شود جمع کرد.

 

 

 این ناسازگاری نشان می دهد تصور درستی از تربیت وجود ندارد پس خلاصه اینکه تربیت را معمولا ادب آموزی پرورش استعدادها آموختن مهارت زندگی می دانیم در حالی که تربیت فراتر از این است چرا به دلیل این قله هایی که می شناسیم به دلیل کسانی که در تاریخ برایمان جلوه کردند و دوست داریم خودمان آن گونه باشیم دوست داریم خودمان به آنها نزدیک شویم و بالطبع دوست داریم کودکانمان هم به آنها نزدیک شوند اگر بخواهیم تصور درستی از تربیت داشته باشیم یعنی چه اتفاقی در کودک ما باید بیفتد یعنی ما باید با کودکمان به گونه ای گفتگو کنیم به گونه ای برخورد کنیم که بعد از دوران بلوغش در سن جوانی نگاهش به دین نگاهش به زندگی یک نگاه دیگری باشد نگاهش به زندگی با نگاه های موجودی که مردم دارند متفاوت باشد.

 

 

 این یعنی چی یعنی باید اندیشه کودک با او کار شود یعنی باید کودک به گونه ای پرورش داده شود که وقتی به سن نوجوانی می رسد در هجوم این همه آسیب که از ماهواره و تلویزیون و بازی های رایانه ای و فرهنگ اجتماعی به او هجوم می آورند او بتواند به سلامت از این هجوم ها سر در بیاورد و به جای اینکه به دامن باز های آنچنانی و فیلم های مبتذل آن گونه و رفتارهای غلط از آن بدتر بیفتد مسیر درست زندگی را پیدا کند من چه باید بکنم؟ آیا باید از دین برای کودکم امروز گفتگو کنم باید بیایم از علی ع الگوهای دینی را معرفی کنم باید بیایم آنچه را که جزو اعتقادات هست و جزو عقاید و معارف دینی هست آنها را به بچه بدهم طبیعتا این را نمی توانم ارائه دهم چرا؟

 

 

 چون سطح ذهن کودک من سطح ذهن کودک من با این مباحث آشنا نیست توان مندی درک این مباحث را ندارد از طرف دیگر اگر امروز من این محتوا این معارف را به او بدهم فردا که خودش به اندیشه می رسد در برابر هجوم های مختلف در آنچه که سابقا داشته دچار چی می شود شک و تردید می شود و چون اینها را از پدر و مادر شنیده و سال ها با او زندگی کرده این فرصت را که دوباره بروم بررسی کنم فکر کنم به خودش نمی دهد پس اگر من بخواهم معارف دینی ام را به بچه ها بیاموزم دو اشکال دارد:

 

 

 یکی اینکه سطح دریافت کودک توانایی ذهنی اش با این معارف هماهنگ نیست.

 

 

 دو آن چه را که امروز می گیرد در دوران بحران بلوغ و هجوم های مکاتب مختلف و اندیشه های مختلف و دشمنان مختلف نمی تواند دوام بیاورد و اینها را پس می زند دور می ریزد.

 

 

 پس چه باید کرد اینجا است که تعریف درست تربیت روشن می شود.

 

 

1-     تعریف درست تربیت

 

تعریف درست تربیت این است که ما باید آنچه که کودک را در برابر این آسیب ها در برابر این هجوم ها مصون می دارد در او ایجاد کنیم چه چیزی کودک را در برابر هجوم ها می تواند حفظ کند یک این که بچه ما شخصیت داشته باشد یعنی وقتی در برابر یک حرف یک هجوم قرار می گیرد خودش را نبازد بلکه اجازه بدهد که آن فکر مورد نقد و بررسی قرار بگیرد و بعد پذیرفته شود.

 

 

 این را برای اینکه باز کنم این توضیح را بدهم دیده اید بعضی از بچه ها در محیط خانواده از اینها می بینیم بچه هایی هستند که دنباله رو هستند هر چه کسی هر حرفی زد دنبالش راه می افتند هر که هر چی گفت باور می کند این کودک فردا هم که بزرگ شد اگر ما این تربیت را در او ایجاد نکنیم شخصیتش را در او تقویت نکنیم فردا دچار مشکل خواهد شد بعضی از بچه ها نه در برابر یک حرف یک اندیشه ای که به اوان ارائه می شود یک شبهه ای که برایشان وارد می شود می ایستند به راحتی نمی پذیرند این یعنی شخصیت پس ما یکی از چیزهایی که می توانیم در کودکانمان ایجاد کنیم که بتوانند در برابر بحران ها در دوره بلوغ و هجوم های بعد از بلوغ پایدار بمانند شخصیت است دومین چیزی که باید در او ایجاد کرد تفکر و اندیشه است یعنی بتواند مساله را حل کند مساله را در بیابد به او فکر کند پاسخ دهد یک چیزی که معمولا ما در آموزش هایمان خیلی کم رنگ است در دبستانمان در راهنمایی مان در دبیرستانمان این کم رنگ است البته در سال های اخیر یک مقدار به این پرداخته اند ولی در حوزه درس های خودشان و در خانواده هم متاسفانه ما این را تضعیف می کنیم.

 

 

 هم شخصیت را در کودک تضعیف می کنیم هم تفکر را چگونه تضعیف می کنیم اگر یک جایی دو تا بزرگتر دارند صحبت می کنند کودک ما بیاید وسط حرفی بزند با او برخورد کنیم یا اگر برخورد نکنیم حداقل تحویلش نمی گیریم می گذارم حرفش تمام شود بعد ما خودمان حرف مان را ادامه می دهیم تحویل نمی گیریم که بله این حرف خوبی است روش فکر کنیم این یعنی چی کار می کنیم آن شخصیت را نمی گذارم رشد پیدا کند نمی گذاریم تقویت شود بلکه سرکوبش می کنیم زمینش می زنیم.

 

 

 این در برخورد ما با شخصیت است یکی از نمودهای دیگر شخصیت در کودکان این است می خواهند کاری را خودش انجام دهد می گوید مادر بگذار من سفره را پهن کنم مادر بگذار من این ظرف ها را در سفره بچینم نه می شکند دست نزن نمی گذاریم این استقلال که پایه شخصیتی کودک است دارد شکل می گیرد لااقل اگر تقویتش نمی کنیم مانعش نشویم بگذارم خودش شکل بگیرد.

 

 

 چرا این کار را می کنیم ایا بهتر نیست ما در حوزه های کارهایی که آسیب ندارد یا آسیبش کم است با نظارت جانبی من می تواند بدون آسیب کار انجام شود آیا این کار را بکنیم کودکمان بهتر رشد نمی کند بهتر تربیت نمی شود پس بینید در برخورد ما در خانواده آن چه را که خداوند در خلقت کودک گذاشته است که شخصیتش شکل بگیرد که توانایی هاش شکل بگیرد همان را سرکوب می کنیم این در رابطه با شخصیت است.

 

 

 در رابطه با تفکر بچه سوال می کند می پرسد از شما جواب می خواهد ممکن است یکی حوصله داشته باشد یک سوال را جواب دهد بعد دیگر خسته می شود چیست مدام سوال می کنی خسته شدم یا سوال اگر می کند به جای اینکه از این سوالش استفاده کنیم راه به جواب رسیدن را به بیاموزید یک جواب بی سر و ته به او می دهید یا یک جواب درست به او می دهید.

 

 

 پدر و مادری که می داند تربیت یعنی چی اینجا درست استفاده می کند این سوال را راهنمایی اش می کند اگر می خواهی این سوال را جواب دهید باید مثلا اینجا ها را نگاه کنی به اینها باید توجه کنی اگر این گونه من برخورد کنم کودک من فکر کردن را مساله حل کردن را یاد می گیرد.

 

 

 ولی ما در تربیتمان اینقدری که تاکید می کنیم که وقتی دایی ات آمد سلام کنی ها رفتیم آنجا اول سلام می کنی اینقدری که روی آداب تاکید می کنیم و آن را به نحو تحمیلی نه به نحو اینکه این ارزش را در آنها ایجاد کنیم به نحو تحمیلی سعی می کنیم این آداب را یاد بگیرد آن قدر که روی این تاکید می کنیم آنچه را که مثبت است مفید است مجال به او نمی دهیم.

 

 

 این دو تا چیز بود که در تربیت باید اتفاق بیفتد یعنی تربیت با این توضیحی که من می دهم یعنی چی تربیت یعنی ایجاد شخصیت ایجاد تفکر در کودک این دو تا عنصر عنصر سومی که باید اگر می خواهی کودک آن الگوهایی که داری به او نزدیک شود در او ایجاد شود این است دیده اید ما گاهی یک چیزی جزو وجودمان شده است مثال ساده اش را بزنم یک حرفی شما زده اید چون زده اید وقتی می فهمی غلط هم هست دیگر سخت است از او برگردی چرا چون زدی اگر قبل نزده بودی می گفتند آقا یک گونه احتمالی هم هست بلدی هیچ دفعی هم از او نمی کردی ولی چون شما گفتی یک گونه ای می خواهی یک نحوی توجیه کنی دفاع کنی از او این حالت در ما هست این حرف است گاهی می شود یک خصلتی در ما شکل گرفته است.

 

 

 مثلا من خصلتم این است در برخورد یک جاهایی تند می شوم چون خصلت خودم است دارم دفاع می کنم از او حتی اگر می فهمم اینجا غلط بود مدام سعی می کنم یک گونه ای توجیه اش کنم دفاع کنم این یعنی چی یعنی درون خودت گرفتار یک چیزهایی شده ای و می دانی غلط هم هست ولی چون گرفتارش شدی نمی توانی بگذارش کنار نمی توانی نقد را بپذیری مقابل این گرفتاری چیست آزاد منشی است حریت است.

 

 

 یعنی وقتی فهمیدی حرفت غلط است خیلی راحت بگذارش کنار آقا من گفتم اشتباه بود خدا رحمت کند امام ره یک وقتی گفته بودند این گونه که به ذهن من هست فرموده بودند وقتی که در فلسطین گرفتاری پیش آمده بود مساله شدید شده بود بین اینکه ما در جبهه های خودمان بجنگیم یا برویم فلسطین ایشان می گفتند یک سری نیروها بروند فلسطین بعد یک وقت آمدند صحبت کردند که نه من اشتباه کردم راه قدس از کربلا می گذرد من اشتباه کردم این همان آزاد منشی بود هر جا فهمید حرف اشتباه است حالتت غلط است خیلی راحت بتوانی بگذار کار بگویی آقا این اشتباه بود.

 

 

 ما در کودکمان هم باید این آزاد منشی را پرورش دهیم یعنی گونه ای شود که اگر کودک یک چیزی هم جزو وجودش است فهمید اشتباه است برش اصرار نورزد زود بگذارد کنار اگر ما می خواهیم کودک مان به آن الگوهایی که آرزویمان هست نزدیک شد یعنی دوران بلوغ بعد از بلوغش بزرگ سالی اش فرد سالمی باشد دین دار باشد در دین داری اش هم تا اوج ها نزدیک شود باید این سه تا را ایجاد کنیم.

 

 

 اما اگر این سه تا را ایجاد نکنید مدام اطلاعات بدهید از دین مدام برایش بگویی از امیر مومنان ع برایش تعریف کنی بعد می آید در یک دره یا بحران ها قرار می گیرد صد تا هجوم هم به امیر مومنان هست این هم بی ریشه فقط یک چیزهایی را شنیده نمی تواند دفاع کند و چون قبلا هم شنیده دیگر می گوید اینها که شنیدم یک عمری هم در ذهنم بوده دیگر مهلت و مجال دوباره اندیشیدن هم به خودش نمی دهد و این خسارت خیلی عظمی تر است چون حرف را قبلا شنیده بود دیگر به او دوباره مجال فکر کردن به خودش نمی دهد.

 

 

 پس خلاصه بگویم تصور درست از تربیت این می شود ادب آموزی داشته باشید نمی گویم حذفش کنید استعداد به معنای استعداد نقاشی ادبیات ریاضی دارد بچه باید پرورش دهید آن هم حرفی نیست پرورش دهید مشکلی نداریم اما همه آن ها تحت یک حاکم باید قرار بگیرند تحت نظارت یک اصل باید قرار بگیرند آن اصل این است شخصیت کودک را پرورش دهید تفکر کودک را پرورش دهید آزاد منشی کودک را پرورش دهید.

 

 

 اگر هست اگر نیست این سه تا را ایجاد کنید و همه ان چیزهای دیگرتان به گونه ای باشد که با اینها سازگار نباشد اگر بچه را دین آموختی ادب آموختی وقتی رسید به یک خرده نوجوانی دیده اید حتما در خانواده ها تجربه کرده اید سرکش کردید و زیر بار هیچی نمی رود یعنی چی سلام کنم خیلی راحت اینها را شنیده اید می گویی نماز بخوان می گوید شما پیر شدی جوانی تان همه کارها را خودتان کردید که به ما رسیده نمی گذارد جوانی کنیم.

 

 

 اینها را شنیده اید دیگر مکرر چرا چون به جای اینکه ریشه ها را درست کنیم آمده ایم فقط دین را به اوان داده ایم در ذهنشان بار کردیم ریختیم و این مشکل درست می کند یک پدری یک وقتی در مسیری من در خدمتشان بودم شروع کرد به نالیدن گفت یک پسر دارم کاشکی که خدا این را بر می داشت کاش این پسر اصلا خدا به من نداده بود گفتم چیست داستان گفت:

 

 

 یک دفعه می آید خانه می گوید باید برام ماشین بخر ندارم اصلا این حرفها سر نمی شود همه چیز را بهم می ریزد باید ماشین بخری و من بیچاره ندارد مستاصل اش کرده بود شاید نمونه این گونه را مدام کم دیده باشید ان شاله که برای هیچ خانواده ای اتفاق نیفتد.

 

 

 ما بچه مان آن گونه که باید با او برخورد نمی کنیم نمی دانیم با او چی کار کنیم بعد می آید آخرش می شود این پس خلاصه این این شد بچه ها به طور طبیعی اگر ما مانعشان نشویم شخصیتی در آن ها هست و سعی می کند این را بروز دهند وقتی این شخصیت بروز داده می شود یاد بگیریم اگر نمی توانیم تقویت کنیم سرکوبش نکنیم بچه ها به طور طبیعی تفکر در آن ها رشد می کند این تفکر را اگر نمی توانیم تقویت کنیم نمی توانیم راهنمایی اش کنیم حداقل سرکوبش نکنیم.

 

 

 نمود شخصیت در جاهایی است که می گوید خودم می گویی بخواب می گوید نمی خواهم بخوابم می خواهد این کار را بکند می خواهد کمک کند در کیک پختن می خواهد کمک کند در سفره جمع کردن تا جایی که برایش آسیب ندارد سعی کنید مجال به بدهید تا رشد کند تفکرش نمودش این است سوال می کند می پرسد هر چی می بیند برایش مساله است این را نگذارید سرکوب شود اگر می توانید جواب دهید اگر نمی توانید بگویید بگذارد من سوال کن جوابت را بهت بدهم اگر می توانید کمکش کنید مسیر فکر کردن را با هم طی کنید یاد بگیریم مسیر فکر کردن را با هم طی کنیم در یک خرده سن های بالاتر سعی کنیم آن مساله ای که برای خودمان هست و فکر می کنیم به او آن را هم مشارکت دهیم یعنی مجال دهیم بیاید هم فکری کنیم به نتیجه برسانی این هم تفکر است.

 

 

 آزاد منشی را هم سعی کنیم در او تقویت کنیم اگر یک جای اشتباه کرد خیلی صادقانه آمد گفت من اشتباه کردم تشویق بشود اگر یک جایی یک حرفی که غلط هم هست خودش هم فهمیده غلط است اصرار کرد با یک شیوه هایی سعی کنیم متوجه اش کنیم.

 

 

 شیوه ها چیست در ادامه خواهم گفت تربیتی که در جامعه امروز ما می تواند بچه ها را به سلامت از بحران بلوغ و هجوم ها عبور دهد این نحو است البته نه صد در صد چون شیطان هست و نفس هم هست ولی کار یک از دست ما پدر و مادرها می آید این است این اولین نیاز بود که والدین یک تصور درستی از تربیت داشته باشند بدانند تربیت صرف ادب آموزی استعدادهای ریاضی و نقاشی و پرورش دادن نیست بالاتر از آنها و بیشتر از آن هاست.

 

 

2- کودک و نوجوان را شناختن

 

 اما مساله بعدی این است که ما کودک و نوجوان را نمی شناسیم این هم یک نیازست یعنی ما نیاز داریم کودک و نوجوان را بشناسیم کودک و نوجوان را شناختن یعنی چی؟ دو سطح دارد:

 

 

 یک سطح کلی و یک سطح خصوصی و ویژه آن سطح عمومی و کلی اش یعنی این که شما به طور کلی آن چه را که جزء مشترکات بچه ها هست نوجوان ها هست آن ها را بشناسید عرض کردم شناخت کودک در دو سطح است یک سطح این است که ما کودک و نوجوان را به طور کلی که چیزهای که در همه کودک ها و نوجوان ها هست را بشناسیم.

 

 

 بدانیم مثلا کودک در یک سالگی یا دو سالگی چه چیزهای در او اتفاق می افتد چه چیزهایی را می آموزد سه ساله شد 4 ساله شد 7 ساله شد چه سیری را دارد طی می کند چه کسی در او نیاز به استقلال مطرح می شود چه کسی در او خجالت زدگی شکل می گیرد چه کسی در او سوال پیش می آید این ها را بشناسد حالت های مختلف در او چه کسی تحقق پیدا می کنند این به حد مشترکش را شما در کتاب های مختلفی که در حوزه روان شناسی رشد کودک نوشته شده می توانید مطالعه کنید.

 

 

 البته این که می گویم معنایش این نیست هر چه که در آن کتابها گفتند همه را آن بخش هایی که می دانید مفید است برای این که سیر کلی کودک را بدانید چون بحث های متفاوت و فراوانی در حوزه روان شناسی رشد دارند ولی آن بخش هایی که بدردتان می خورد یک کتاب را می توانید بگیرید باز کنید فهرست وار نگاه کنید.

 

 

 مثلا کودک شما 4 ساله است این در 4 سالگی چه چیزهایی نوشته شده البته دربست هم نپذیرید فقط به عنوان اینکه یک نمودهای بهتان بدهند یک مقدار آشنا شوید این چیزی است که باید از کودکتان بدانید کودک مثلا در سن یک سالگی تا دو سالگی خیلی چیزها را جذب می کند یاد می گیرد.

 

 

 دیده اید این تازه عروس ها تازه دامادها بچه اولشان که می آید یک مقدار بلد نیستند چی کار کند چون اصلا بچه را به رسمیت نمی شناسند آدم نمی بینند نه اینکه آدم نمی بینند فکر می کنند بچه است ولی مادر بزرگ بلد است مادر بزرگ با همین کودکی که نه سری می دهد نه صدایی هیچی نه حرفی می زند شروع می کند با او حرف زدن می خواهد به او غذا بدهد مادر جان دوست داری غذا می خوری این به تجربه یافته که وقتی با کودک حرف می زند زودتر زبان باز می کند توانایی هاش زودتر شکل می گیرند.

 

 

 مثلا در روان شاسی رشد مطرح می شود که کودک در چه سن و سالی مثلا می تواند چیزی را در مشتش بگیرد در چه سن و سالی نسبت به مثلا صوت تصویر نگاه ها افراد حساس می شود ما اگر یک مقدار اینها را بدانیم برخوردمان با کودک خیلی می تواند موثر باشد حتی اینکه با کودک نوزاد با احترام برخورد کردن می تواند موثر باشد.

 

 

 در همان شخصیتی که گفتیم یعنی شما این را برایش حساب باز کردی وقتی با او مواجه می شوی می خواهی لباسش را عوض کنی با او حرف می زنی به عنوان یک شخصیت با او گفتگو می کنی از او نظر می خواهی این را بدانید ذهن کودک ما از ذهن من و شما گیرایی اش بسیار بیشتر است به نحوی که گفته اند بیشتری تا 60 درصد 70 درصد از آموخته های کودک در همان سنین اتفاق می افتد.

 

 

 وقتی من بدانم بچه چی دارد بر او می گذرد می توانم از این فرصت استفاده کنم سن دو سالگی اش 4 سالگی اش چه اتفاقی می افتد این نیاز من است باید بشناسیم ممکن است شمایی که در اینجا حاضرید دیگر این دوره ها را طی کرده باشید ولی در محیط خانواده تان اینها هستند می توانید کمک کنید به اوان فردا فرزندان شما نوه های شما را می خواهد پرورش دهند همین داستان برایشان هست اینها یک نیاز ماست شناخت کلی و عمومی کودک مراحل رشدش اتفاق می افتد تحولاتی که از ابتدای تولدش تا سن 7 سالگی 14 سالگی و جوانی برش می گذرد خصوصا در نوجوانی چه اتفاقاتی در این می افتد ما این اتفاقات را نمی دانیم.

 

 

 گاهی بلد نیستیم درست با او برخورد کنیم گاهی کلا محکوم می کنیم نامطلوب می دانیم در حالی که یک چیز ساده است که در این سن اتفاق افتاده اگر درست مدیریت کنی بدون آسیب می گذرد ولی چون بلد نیستی وحشت زده می شوید و با او برخورد غلط می کنید.

 

 

 یک سطح از شناخت کودک هم به اصطلاح آن سطح خاص و ویژه است یعنی این بچه خاص که اسمش محمد است اسمش علی است اسمش حسن است این که من دارم با او زندگی می کنم این هم یک ویژگی های خاص خودش دارد من این را باید بشناسم این ویژگی ها از کجا نشات گرفته؟

 

 

 یک مقدار از وراثت است یک مقدار از محیط خانه است چون این با این برادر با این خواهر با این مادر همراه است با آن کودکی که در خانه ای دیگری بزرگ می شود با یک مادر و خواهر دیگری ارتباط دارد متفاوت است یک مقدار از وراثت است یک مقدار از محیط است یک مقدار از نوع برخورد شما با او هست این هم یک ویژگی هایی دارد شما طبیعتا باید ویژگی های کودک خود را بشناسی.

 

 

 اگر ویژگی های کودک خود را نشناسی نمی توانی خوب پرورش دهید مثلا این بچه خیلی بچه شلوغی است این بچه خیلی بچه آرامی است آن یکی مثلا خیلی شیطان است این یکی خیلی پر حرف است اینها هر کدام اقتضای خود را دارند این خیلی باهوش است تیز می گیرد آن یکی نه یک خرده متوسط است دیرتر می گیرد این یکی خیلی کنجکاو است آن این قدر کنجکاو نیست.

 

 

 اینها را آدم بداند می داند با این ها حداقل اگر نداند می تواند مساله اش را خوب طرح کند از یکی که رشته اش این است مشورت بگیرد کودک من این گونه است من چگونه با او برخورد کنم پس دومین نیاز والدین شناخت فرزندانشان هست شناخت کودکان و نوجوانان هست که در این عرصه ما معمولا ؟؟چیست لنگ می زنیم نه خودمان می دانیم و از این بدتر نیازی هم نمی بینیم که برویم بپرسیم این خیلی جای تاسف دارد.

 

 

 من ماشینم اگر خراب شود وقتی وارد نیستیم مخصوصا این ماشین های جدید که پیچیده است دست به هیچی نمی زنم می گویم باید بروم سوال کنم بروم نمایندگی ببینم داستان چیست ولی کودکم نه اصل هیچ مشکلی ندارم من نیاز ندارم فکر می کنم کاملا یک استاد تربیتم ما همه چون یک کودکی را گذرانده ایم و در کودکی هم خودمان یک سیری داشتیم و هم پدر و مادر با ما یک برخوردی داشتند تجربی مربی هستیم.

 

 

 دندان پزشک تجربی دیده اید تابلو زده دندان پزشک تجربی ما هم اگر نیاز باشد تابلو می زنیم مربی تجربی بابایمان این گونه با ما برخورد کرده من هم همان الگو را می گیرم با یک کمی پالایش برخورد می کنم خودم در کودکی این تجربه ها را داشتم از آنها استفاده می کنم در حالی که تربیت از دیدگاه تجربی اش یعنی تجربه هزارها هزار انسان دقیق جمع شده یک علم شده است.

 

 

 شما به یک تجربه مواجه اید چطور می خواهی ادعا کنی که مربی هستی کسی از پدر و مادرها نمی آیند ادعا کند من مربی هستم ولی فکر می کنند کودک همین است همه هم همین گونه برخورد می کنند من هم یک تجربه هایی دارم این گونه مدام برخورد کنم نیاز نمی بینم بروم بیاموزم بروم مطالعه کنم این را نیاز نمی بینم و یک چیزی که این را تایید می کند این است ما در یک جامعه ای زندگی می کنیم می بینم در خانواده های دیگر هم همین طورند دغدغه ای ندارند این جو عمومی خیلی ها ما را گرفتار می کند چون اکثرا هیچ مشکلی ندارند همین گونه مدام راه می روند ما هم این گونه مدام راه می رویم.

 

 

 خیلی عذر می خواهم این مثال را زیاد شاید شنیده باشید می گویند بز یک خصلتی دارد آن خصلت چیست یکی که از جدول پرید بقیه هم می پرد کاملا تحت تاثیر فضای گروهی اند ما ها هم همین طوریم اگر یکی مان دست گذاشتیم روی یک مساله ای و این بعد 4 نفر دیگر هم دست گذاشتند ماها هم دست می گذاریم اگر نه همه همین روال را دارند طی می کنند همین که همه این روال را دارند طی می کنند برای ما حجت است کافی است که همین مسیر را برویم دیگر نیازی نمی بینیم پس ببینید ما نیاز داریم به شناخت کودک بخاطر تجربه دوران کودکی تجربه برخوردهای پدر خودمان را یک مربی تجربی می بینیم اصلا نیازی نمی بینیم برویم سوال کنیم.

 

 

 البته یک مقدار هم به شما حق بدهم اگر یک پدر و ماری هم نیاز دارد سوال کند کسی را پیدا می کند برود از او سوال کند این هم یک مشکل از چه کسی سوال کند می رود از مشاور سوال می کند می بینیم یک چیزهایی می گویند که نسخه ما نیست عموما نمی گویم خیلی جاها این گونه است می رود دنبال کتاب کتاب پیدا کند باز با مشکل مواجه است در دسترس نیست فراهم نمی شود این مشکل را هم داریم یک حدی هم پدر و مادر اگر حساس شود خیلی باید زحمت بکشد تا به نتیجه برسد این هم هست این هم دومین نیاز بود که شناخت کودکان نوجوان.

 

 

3- آشنایی یا شناخت روش تربیت کودک

 

 سومین نیاز که خیلی مهم است آشنایی یا شناخت روش تربیت کودک است روش تربیت یا روش برخورد با کودک و نوجوان این دیگر خیلی مهم است این را اگر از او کسی صحبت کند ممکن است دو تا نیاز قبل را یک عده بگویند اینها چیزهایی است که خیلی مهم نیست هر چند آن شناخت کودک خیلی مهم است ان تصور از کودک و تربیت کودک هم خیلی مهم است ولی بر این بخش خیلی ها حساس هستند.

 

 

در برخورد با کودک و نوجوان من باید چی کار کنم؟ من از یک مثال شروع می کنم در خانه یا آپارتمانی فرض کن یک انار زینتی یک فلفل زینتی یک چیز این گونه را به شما می دهند وقتی می خواهید این را پرورش دهید که شاداب باشد پر برگ باشد پر گل باشد دنبال چی می روید؟

 

 

 این که چه قواعدی چه قانون هایی بر این گیاهان حاکم است یعنی یک قانون مثلا آب چه مقدار این ارتباط با او دارد آیا مثلا هر روز آب می خواهد قانونی که حاکم بر این است که مثلا آب هر روز باید داده شود آب باید غرقابی به او داده شود یا به شکل نم باید به او داده شد نور چه مقدار احتیاج دارد اصلا خاک می خواهد یا نه باید در ماسه و شن باشد شما برای اینکه این گیاه را پرورش دهید از قواعد حاکم بر وجودش سوال می کنید.

 

 

 عوامل و قواعدی که می تواند در آن تاثیر بگذارد مانند آنهایی که قاعده های کاکتوس را می شناسند می آیند شکل های مختلف اینها را رو همدیگر ترکیب می کنند بعد یک چیز خیلی زیبا در می آید مثلا نوع های مختلفی هم دارد یک نوعش زبان مادر شوهر بود انواع دیگری هم دارد اینها را چطور می تواند با هم سامان دهند هماهنگ کنند یک چیزی در می آورند آنی که مطابق میلشان هست.

 

 

 یا یک باغدار قوانین حاکم بر مثلا درخت فرض کنید انگور را می داند می گوید این انگور اگر بخواهم تکثیر کنم قاعده اش این است این را اگر بخواهم یک شاخه اش را ببرم بگذارم آنجا می شود یا نمی شود ولی اگر تنه اش را بخوابانم می شود درخت بادام را اگر بخواهم پیوند بزنم در صورتی که مثلا فلان میوه یا فلان میوه باشد می شود ببینید شما یک تنه درخت بادام بوده آن هم بادام تلخ مثلا ومدام بوده آمده اید شاخه هاش را بریده اید پیوند داده اید تبدیل کردید به بادام شیرین چون قاعده را می دانید.

 

 

 هر چیزی را ما می خواهیم در او یک تغییری ایجاد کنیم به سمت و سویی که خودمان می خواهیم ببریم هدایتش کنیم باید قواعد حاکم بر وجودش را بشناسیم پس ما اگر می خواهیم روش تربیت کودک را بدانیم باید ببینیم چه قواعدی چه قوانینی در وجود کودک کارگرند اگر اینها را بدست بیاوری و بعد مهارت بکارگیری شان را داشته باشیم روش تربیت کودک دستمان است.

 

 

 اما متاسفانه ما پدر و مادرها در تجربه اینها را که بدست نمی آوریم. تاسف شدیدتر اینکه کودکان ما کنارمان در تجربه اینها را بدست می آورد.

 

 

 نکته اش را بگویم کجا بدست می آورند می بینی که حتی کودک شیر خواره ما می بیند وقتی گریه می کند مادر به آغوشش می گیرد آرام آرام از این بازار گریه استفاده می کند می شود یک بچه بغلی مادر چیکار کند بلد هم نیست چی کار کند. همین گونه مدام این را ادامه می دهد تا اینکه مثلا یک مادر بزرگی بگوید این را بگذار زمین هر چی می خواهد بنالد فقط حواست باشد که گلوش خشک نشود بعد وقتی یک بار دید این گریه ثمر ندارد ترک می کند دو بار دید گریه ثمر ندارد ترک می کند این یعنی چی؟

 

 

 یک قانون را در وجود مادر شناخته همین کودک نوزادی که ما هیچ حسابش می کنیم از حیث درک و فهم و چه آن قانون این است که نقطه ضعف مادر گریه من است از او استفاده می کند بزرگتر هم که شد دیگر داستان داریم بچه ها خیلی از جاها مخصوصا بر مادرها با گریه شان غلبه می کنند مادر را در اختیار می گیرند این قانون است در وجود مادر پدر آن کشف کرده است از او استفاده می کند ولی من پدر و مادر اینها را بدست نمی آورم کودکم را نمی شناسم که چه قوانینی در وجود رفت و آمد می کند

 

 

 پس روش تربیت محور و آیه اصلی اش این است شما آن قوانینی که بر کودک نوجوان حاکم است را بدست بیاور یاد بگیرد چگونه از ان استفاده کنی روش تربیت دستت هست این دو تا محور اساسی دارد:

 

 

 روش تربیت کودک یکی اش همین قوانین حاکم بود یکی دیگر هم دارد که مثالش را در پدر و مادرها زدم نقطه ضعف های کودکت را بشناس از این نقطه ضعف هاش استفاده کن پس دو تا چیز شد دو تا محور کلی یکی نقطه ضعف ها دو قوانین حاکم بر وجود کودک نقطه ضعف ها را مثالش را در خود پدر و مادرها زدیم که چگونه مدام بچه ها ما را بکار می گیرند.

 

 

 می آید می گوید بابا مثل من به او گفتم فلان کار را انجام بده می گوید بابا مثلا اگر برایم بستنی بخری این کار را انجام می دهم بابا هم ساده لوح می گوید برو انجام بده برایت می خرم داستان چی می شود فردا یک کار به او گفتی می گوید بابا اگر ماشین برام بخری این کار را می کنم پس فردا می گوید این اسباب بازی کهنه شد یک هواپیما برام بخری این کار را می کنم آرام آرام بابا رفت در دست بچه به جای اینکه بچه در دست بابا باشد برعکس شد.

 

 

 این نقطه ضعف خیلی مهم است بچه ها در روابط خودشان از این نقطه ضعف خیلی استفاده می کنند گاهی بچه ها دارند بازی می کنند مثل در یک کلاس درس بنشینید ببینید خیلی چیزها می شود یاد بگیری از این بچه ها اینها از این قواعد استفاده می کنند ما استفاده نمی کنیم.

 

 

 پس دو تا محور کلی شد یکی نقطه ضعف ها یکی هم قوانین کارگر در وجود کودک که من اسمش را می گذارم عوامل تربیتی.

 

 

 این دو تا محور جای گفتگو دارد که اگر اجازه دهید ما این جلسه را این جای گفتگو را پایان ببریم و فرصت بدهیم برای پرسش و پاسخ جلسه بعد ان شاله ادامه گفتگو را خدمت شما داشته باشیم صلواتی ختم کنید دوستان یک پیشنهادی داشتند که وقتی یک فصلی از صحبت تمام شد مجال پرسش و پاسخ هم باشد ما در خدمت شما هستیم ولی پرسش و پاسخ هم معمولا یک استارت می خواهد یکی استارت بزند بقیه بپرسند تا استارت نخورد یک خرده گیر دارد

 

 

شاگرد: بچه های ما بیشتر نوجوانند می خواستم در مورد نوجوانان صحبت کنید

 

 

استاد: بله اینهایی که من می گویم درست است تعبیر می کنم کودک نوجوان عمده این بحث هایی که می گویم می آید در دوره نوجوانی که شما از آن ها استفاده خواهید کرد.

 

 

شاگرد: ببخشید همان طور که خانم گفتند بچه ما اکثرا نوجوانند بعد در رابطه مثلا برخورد با همسالان وقتی که مثلا می روند در خیابان یا در مدرسه می روند دوستانشان لب تاپ دارند گوشی های آنچنانی دارند بعد بعضی خانواده ها قدرت خرید این چیزها را ندارند بعد بچه ها وقتی می آیند خانه حالت افسردگی دارند ما چه برخوردی با او داشته باشیم غیر از اینکه مثلا برایشان تهیه کنیم.

 

 

استاد: بحث عوامل تربیتی یا روش تربیت کودک این یک بحث است که روش کار ما والدین با کودک را مطرح می کنیم این روش گرچه در برخورد با آسیب های بیرونی هم کارگر است و فعال است اما خود آسیب های بیرونی هم یک بخشی دارد که باید از او گفتگو کنیم که وقتی کودک در جامعه می رود آسیب هایی که هست ما با آنها چه باید بکنیم این هم یک بخشی است که من به او خواهم پرداخت ولی ما اگر کودکمان را از اول به گونه ای تربیت کنیم که بفهمد هر چه می خواهد فراهم نیست.

 

 

 این را نمونه می دهم در بعضی از خانواده ها من دیدم از اول که بچه دارد رشد می کند هر چه که می خواهد برایش فراهم می کنند آن موقع هم عشق بیشتری هست هم هزینه ها کمتر است برای مثلا اسباب بازی و این چیزها این بچه را این گونه پرورش می دهد بعد آرام آرام بالا می آید بعد خواسته هایش بزرگتر می شود توان پدر و مادر هم نمی رسد می مانند چکار کنند این یک بعد قضیه است.

 

 

 پس از اول بچه را شیوه ای تربیت کنید که متوجه شود تفاوت هست با توجه به توان خرید خانواده ها همه چیز را نمی شود تامین کرد ممکن است در بچگی بگویید نمی فهمد حداقل اینکه همه خواسته ها هم قرار نیست برآورده شود هم در نمونه خودش می شود هم در نمونه من پدر من فلان چیز را می خواهم اما امکانش نیست فراهم نمی شود مادر فلان چیز را می خواهد امکانش نیست فراهم نمی شود این پایه ای باید اتفاق بیفتد.

 

 

 مساله دومی که باید در کودک جا بیفتد این است کودک که بالتبع آنچه که در جامعه می گذرد بعضی از خانواده ها بدون توجه به اینکه نیاز هست یا نیست یک چیزهایی را دست بچه هاشان می دهند ما باید کودکمان را از ابتدا با این همراه کنیم که آدم چیزی را تهیه می کند که به آن نیاز دارد مثلا من اگر لب تاپ لازم دارم مورد نیازم هست بله جا دارد یعنی از اول ملاک می دهیم به بچه.

 

 

 این فقط هم در این عرصه نیست در عرصه های مختلف ما باید بچه ها را با ملاک همراه کنیم ملاک تهیه کردن یک چیز برای من به عنوان پدر همسرم به عنوان مادر فرزندم خانه ام فلان اینها هم ملاکش چیست نیاز است آن وقت اگر این ملاک جا بیفتد تفاوت این فرزند با آن فرزند هم درک می شود خواهرش دانشجو است احتیاج به لب تاپ دارند نیاز او است در ابتدایی هستی نیازت نیست این هم یک پایه هست که باید جا بیفتد.

 

 

 پایه بعد هم در همان بحث عوامل می آید که ما از اول با کودک گونه ای برخورد کرده باشیم که نتواند از ما نقطه ضعف بگیرد و بعضی از جاها بتوانیم اخذش کنیم جاهایی که دارد از مرز بیرون می زند چگونه باید کنترل کنیم آن بحث عوامل هست که از او گفتگو خواهیم کرد

 

 

شاگرد: خسته نباشید در مورد بچه ی 17 ماهه مثلا برخوردش که با باباش یا با مامان دارد صحبت می کند بعد بر اثر صحبت یک دفعه بر می گردد می زند در گوش بابا یا مامان بعد برخورد با این چگونه باید باشد هر چی بی محلی می کنیم باز هم کارش را تکرار می کند

 

 

استاد: متاسفانه یک چیزی که بعضی از خانواده ها مبتلا هستند کودکشان اول خیلی شیرین است بچه همیشه شیرین است ولی آن وقتی نوزاد است شیرین است بعد وقتی بزرگ می شود دستش را می تواند تکان دهد گاهی خودمان یادش می دهیم بزند در گوش بابا خوشمان هم می آید دیگر بعد این را تشویقش ترغیبش می کنیم.

 

 

 او خوب و بد کارها را نمی داند همین را انجام می دهد گاهی ما این کار را نمی کنیم دایی اش هست برادر او هست یک غریبه است یک جایی با این برخورد کرده می گوید بزن و بعد این فکر می کند کار خوبی است مخصوصا وقتی با تشویق هم مواجه می شود بارک اله احسنت با خوشحالی مواجه می شود این تربیت می شود این یک روند است که ان شاالله در خانواده ها این کمتر شود هر چند من نمونه های زیادی از این دیدم.

 

 

 وقتی یک چیزی را خوشمان می آید در حرکات بچه آخر و عاقبتش را هم ببینیم شیرینی اش را نگاه نکنیم آخرش را هم ببینیم مشکل را چگونه حل کنم یک روند دیگری که اتفاق می افتد بچه حرکت هایی دارد یکی از حرکت ها این هست که ناخواسته مثلا یا نادانسته بی توجه می زند مثلا در صورت پدر، پدر هم استقبال می کند اینجا من به او نگفتم بزن او زده ولی من استقبال می کنم مادر استقبال می کند خوشحال شده دست بچه حرکت کرده زده در گوشش این باعث می شود تشویق شود.

 

 

 اما اگر در همین برخورد اول همین خوشحالی شما را نبیند یا یک مقدار ناراحتی شما را ببیند این ترک می شود اما گاهی دیگر این از این مراحل گذشته است دیگر جای استفاده از عوامل تربیتی است که بحث خواهیم کرد.

 

 

 عوامل تربیتی چند کارکرد دارند یک کارکرد آن کارکرد کنترلی است که مثلا ترس تشویق تنبیه هر کدام چگونه می توانند رفتارهای خارج از محدوده ی کودک را کنترل کنند حتی نسبت به بچه 17 ماهه یعنی همین بچه 17 ماهه گفتم ماها اینها را به حساب نمی آوریم ولی همین بچه اخم را می فهمد ناراحت شدن من در برخورد با خودش را می فهمد.

 

 

 البته در جایی که سن پایین تر است و نمی فهمد مانع ایجاد می کنند. فرض کنید ناخن های بچه بلند شده به صورت خودش می زند این نمی توانی بگویی نزن مادر می آید چه می کند دست یا انگشتی خاص را می پوشاند که صدمه نزند گاهی ما این گونه ای باید برخورد کنیم یعنی موانع ایجاد کنیم در کودکی که هنوز نمی داند به او تفهیم کرد آن هم به این شکل باید برخورد شود بفرمایید

 

 

شاگرد: نوجوان می گوید امشب می خواهم با دوستانم بیرون باشیم امشب می خواهیم جشن تولد است بیرون برویم بعضی وقتها می شناسی دوستانش را راهنمایی می کنی بعضی وقتها صلاح نمی دانی به او هم می گویی توجیه می کنی باز هم می گوید چرا باز توجیه می کنی می گوید چرا یعنی استمرار دارد تا جایی که شما خسته می شوی رهاش می کنی. چگونه باید برخورد کنیم؟

 

 

استاد: ببینید در این مرحله باز یکی از برخوردهای غلط این است که این مدام و مدام گفتگو شود بگویید که مثلا خانه این دوستت نرو آن می گوید چرا؟ شما می خواهید توضیح دهید یک جاهایی جای توضیح نیست یعنی پدر باید از خودش یک شخصیتی نشان داده باشد این جا را می گویم نه، تمام. جای هیچ حرف دیگری نیست.

 

 

 البته این شخصیت پدر یک متولی دارد که حرمت امام زاده به متولی اش است و آن متولی نسبت به پدر، مادر است. وقتی مادر مثلا این نه پدر را بزرگش می کند هم در رفتار خودش که بابا گفت نه دیگر اصلا نمی شود و هم در رفتار کودکش این همیشه می ماند بابا گفت نه دیگر نه است تمام است. بچه دیگر فرصت گفتگو ندارد.

 

 

 این بهترین شیوه است ولی ما متاسفانه این امام زاده را خرابش می کنیم جلوی بچه می گوییم چرا نمی گذاری برود اگر تصمیم پدر هم غلط است اینجا نگو. بگو ببین مادر! بابات گفت نه. دیگر جای گفتگو نداریم.

 

 

 اما بعدا در خلوت خودت به پدر بگو این مشکلی نداشت این بچه خوب است خانواده خوب بود و مشکلی نداشت می گذاشتی برود که این هم بُعد دوم مدیریت است آن بعد دوم چیست؟ همش نشویم نه. هر چی بچه می گوید می گوییم نه. این جوانها گاهی گله شان این است می گوییم چرا با پدرت مشورت نکردی؟ می گوید من نشد یک چیزی به بابام بگویم بابا این کار را بکنم نه نگوید. بابا فکر می کند تمام اعتبار و شخصیتش در نه گفتن است.

 

 

 این هم مساله دوم است یعنی وقتی می خواهی مدیریت کنی این را حساب کن امروز اگر اجازه ندهید این جشن را برود بالاخره تا آخر که نمی توانی هیچ جایی نگذاری برود سبک سنگین کن اگر این مناسب است بی دلیل نه نگو. اگر ده تا مناسب بود لازم نیست در ده جلسه مناسب برود ولی در ده جلسه مثلا شما به نظرت می رسد مثلا در دو جلسه اش باید برود از اول فکر این را بکن نه مطلق نشد.

 

 

 پس این را هم پدر هم مادر این که گفتم امام زاده حرمتش به متولی اش است نسبت به مادر هم هست یک طرفه نگاه نکنید ماها گاهی مادر را می شنویم آن وقت ما حناش پیش بچه رنگ ندارد نتیجه چی می شود نتیجه این می شود پدر که نیست دیگر بیا خانه را کنترل کن. این نوجوان خصوصا اگر پسر هم باشد پدر این مادر را در می آورد البته یک مقدارش بر می گردد که حرمت این امام زاده مادر را متولی اش نگه دارد یک بخش عمده اش بر می گردد به مادر متاسفانه مادرها بخاطر مهر و عاطفه ی پر و سرشارشان آن قدر با بچه راه می آیند حتی جایی که یک اخمی به او می کند این قدر ناز و نوزاشش می کند که دیگر قدرت کنترل ندارد.

 

 

 مادر اگر دوست داری پسرت را دخترت را همین گونه بی حساب مهر نپاش نریز. مهرت باید مثل مهر یک طبیب باشد داروی تلخ را می دهد با اینکه اذیت می شود مریض ولی چرا برای اینکه آن سلامت برایش چیست ارزش بیشتری دارد شما این گونه ای باش گاهی تلخی باید به او بچشانی چون دوستش داری همین گونه بی حد و حصر مهر نریز به پای بچه که گرفتار شود

 

 

شاگرد: استفاده از اینترنت را برای جوانهای امروزی برای نوجوان امروزی چقدر شما صلاح می دانید یک زمان کار اینترنتی هست ولی یک زمان بچه می گوید یک خط اینترنت داشته باشیم شما می گویید نه شما نیاز ندارید می گوید کار اینترنتی دارم می گوید استفاده از کافی نت می برم هر زمانی که شما نیاز داشته باشی می برم کافی نت کارت را انجام می دهید چقدر صلاح می دانید واقعا نیاز ما چقدر است؟

 

 

استاد: اینترنت مثل یک چاقو است یک ابزار است نمی شود حذفش کرد باید باشد البته این باید باشد نمی گویم در خانه ای که پدر مادر نیاز ندارد بچه را از همان اول مبتلاش کنند نه آن باز ملاکش نیاز است ولی وقتی نیاز شد نمی شود حذفش کرد پدر نیاز دارد باید باشد بچه هم هست این مثل چاقو است چی کار می کنیم با چاقو؟

 

 

 با نظارت می گذارم استفاده کند با یاد گیری و مهارت می گذارم استفاده کند اینترنت هم همین است ما اولا اگر خودمان نیاز نداریم نگذاریم اینترنت بیاید تا وقتی بچه ما نیاز ندارد اگر خودمان نیاز داریم و ناچاریم در خانه باشد کنترل کنیم تا آن نیاز ندارد نیاید سراغش اگر هم می آید کنار من وقتی نیاز پیدا کرد یا بخاطر اصرار ناچار شدید که این وجود داشته باشد آن وقت با نظارت هم پایه ی اصلی اش مهارت پدر و مادر است.

 

 

 یعنی پدر و مادری که از اینترنت هیچ سر در نمی آورد هیچ نظارتی نمی تواند بکند این را بدانید آن قدر هم این پیچیدگی دارد که خیلی راحت می تواند پدر و مادری که وارد نیست کلاه سرش بگذارد مثلا می گوید من می روم مثلا بعدا این جا را چک می کنم ببینم این کجاها رفته آن بلد است چگونه ای این را پاک کند که شما متوجه نشوی کجا رفته سعی کنید محدود به اندازه نیاز این ملاک نیاز را توجه داشته باشید.

 

 

 نباید به عنوان سرگرمی به عنوان بازی سراغ اینترنت برود اینترنت وسیله ی بازی نیست وسیله ی سرگرمی نیست اینترنت یک ابزار است برای کار پژوهشی این گونه کارها در آن محدوده یعنی با این اصل محکم که آقا اگر نیاز داشتی به مقداری که نیاز داری اینکه بخواهد برود در اینترنت پرسه بزند این ور آن ور برود باید محدود شود البته پشتوانه این محدودیت آن قدرت پدر است که در تربیت کودکان این خیلی مهم است.

 

 

 قدرت پدر هم که می گویم نه یعنی پدر شخصی که همیشه چوبش دستش است کمربندش آماده است بچه را بزند منظورم این نیست پدر یک شخصیت یک اعتبار دارد که حرفش حرف تمام است اخمش تمام می کند کار را احتیاج ندارد بیاید مثلا فرض کنید کمربندش را بیاورد بزند تا حرفش گوش دهد این هم بدرد نمی خورد.

 

 

 ما از ابزارهامان بی جا استفاده می کنیم ابزارها را از دست خودمان خارج می کنیم این که پدر در چه مرحله ای به دعوا برسد یا حتی به تنبیه برسد خیلی مهم است اگر همان گام اول در اولین اشتباه شروع کرد به تنبیه کردن یعنی صد تا ابزار قبل از تنبیه که در دست بود همه را بی اثر کرد می توانست بی توجهی ات اثر بگذارد دیگر اثر نمی گذارد می توانست اخمت اثر بگذارد دیگر اثر نمی گذارد می توانست قهرت اثر بگذارد دیگر اثر نمی گذارد. چرا؟

 

 

 چون رساندی درجه بالا شما به جای اینکه بیایی از درجه یک استفاده کنی رفتی درجه صد را استفاده کردی دیگر 99 درجه را باطل کردی در استفاده از ابزاری که در دستتان هست مدیریت کنید.

 

 

 ان شالله خداوند به لطف و عنایت خودش همه ما را توفیق دهد که در راه بندگی او باشیم.

 

 

 خدایا خودت لطف کن ماها که دستمان کوتاه است هر چی هم تلاش کنیم در این جهان شلوغ و پر گرفتاری بچه هامان با هزار آسیب همراه هستند خودت لطف کن دست جوانها و نوجوانها کودکان ما را بگیر و به راست ببر.

 

 

 خدایا همه آن هایی که دغدغه کار تربیت بچه ها و نوجوانها را دارند مورد لطف و عنایت خودت قرار بده انقلاب ما را که زمینه تربیت صحیح را فراهم کرده از همه آسیب ها محفوظ بدار.

 

 

 امام ما را مولای ما را که همه چشم انتظارش هستیم هر چه زودتر برسان.

 

 

 امام راحل و شهدا را مشمول عفو و رحمت خودت قرار بده به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

 

 

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی